هدیهی هابیل، هدیهی قائن
آنچه که خدا میبیند و انسان نه!
نگاهی به پیدایش ۴: ۱-۸
نوشتهی: ح.گ
قبل از اینکه این مقاله را بخوانید، باید تذکر بدهم؛ چون میدانم اکثر ایمانداران ایرانی به نوعی از موضوع هدیه دل خوشی ندارند! این مقاله قصد ندارد تا شما را در این مورد قانع کند یا شما را تشویق کند که هدیه بدهید و چقدر بدهید و چطوری بدهید!اما تا آنچه که در این واقعهی زندهی کتابمقدّس با هدایت روح خدا به جوهر آمده، ثبت شده و برای ما باقی مانده است را بخوانیم، در عین سادگی و کوتاه بودن آن، درسی عمیق روحانی نهفته در آن را برای رشد و زیستن مسیحی خود بکار ببریم. خیلی از واعظین و مفسران مسیحی برای صحبت کردن در مورد نحوهی هدیه دادن از این بخش استفاده کرده و هنوز هم میکنند. و درست هم هست. آیات این بخش اولین سند ما در کتابمقدّس دربارهی هدیه دادن است. و همچنین اولین سند ما دربارهی اولین جنایت انسان یعنی قتل است. و اولین سند ما برای کشتن یک برادر توسط برادر دیگر. به همین دلیل اهمیت این آیات بسیار بارز و قابل اهمیت است. اما خواندن و دیدن این و ندیدن آنچه در دل این متن نهفته است و فقط برداشت کردن موضوع هدیه و نحوهی آن، یا قتل، یا برادرکشی، کمی غفلت از دیدن تصویر بزرگتر و ژرفتر این واقعهی ثبت شده برای ماست. آنچه در این آیات کتابمقدّس در برابر چشمان ما قرار گرفته است، یک ماجرا نیست، یا یک واقعه، بلکه مجموعهایی از وقایع است که پشت سر هم تکرار شده و عواقبی بسیار شوم و ناخجسته را با خود دارد. و همچنین افتخار و سربلندی برای آنانی که برای حقیقت خداوند همه چیز خود را، نه تنها اموال خود را بلکه حتی جان خود را نیز در راه این ایمان تقدیم خدا میکنند.
اجازه بدهید تا با هم این واقعه را بخوانیم:” و آدم زن خود حوا را بشناخت و او حامله شده قائن را زائید و گفت مردی از یهوه حاصل نمودم. و بار دیگر برادر او هابیل را زائید و هابیل گلهبان بود و قائن کارکن زمین بود. و بعد از مرور ایام واقع شد که قائن هدیهایی از محصول زمین برای خداوند آورد. و هابیل نیز از نخست زادهگان گلهی خویش و پیهی آنها هدیهایی آورد و خداوند هابیل و هدیهی او را منظور داشت. اما قائن و هدیهی او را منظور نداشت پس خشم قائن بشدت افروخته شده سر خود را به زیر افکند. آنگاه خداوند به قائن گفت چرا خشمناک شدی و چرا سر خود را به زیر افکندی؟ اگر نیکویی میکردی آیا مقبول نمیشدی و اگر نیکویی نکردی گناه بر در کمین است و اشتیاق تو دارد اما تو بر وی مسلط شوی. و قائن با برادر خود هابیل سخن گفت و واقع شد چون در صحرا بودند قائن بر برادر خود هابیل برخاسته او را کشت.” (پیدایش ۴: ۱-۸ از ترجمهی قدیم)
چه چیزی در این واقعه داریم؟ آدم و حوا از نزد خدا رانده شده و دیگر در حضور خدا نیستند. بلافاصله پس از رانده شدن آنها از باغ عدن میخوانیم که بر طبق فرمان خدا که به آنها حکم کرده بود که زاد و ولد نموده و تکثیر شوند، آنها صاحب فرزند میشوند. اولین فرزندان آدم و حوا. دو پسر. ابتدا قائن سپس هابیل. نمیدانیم اختلاف سنی آنها چقدر بود. زیرا کلام نمیگوید در چه فاصلهایی این دو بدنیا میایند اما قائن پسر بزرگتر خانواده است. ماجرا طوری ادامه پیدا میکند که هر دوی آنها مشغول به کار بودند. یعنی زمانی که روبروی خدا قرار گرفته و هدایای خود را تقدیم میکنند، هر دوی آنها به سن کامل رسیده، و بقول خودمان برای خودشان مردی شده بودند! هر دوی آنها مجرد بودند. دو شغل کاملا متفاوت از هم داشتند. قائن شغل کشاورزی را داشت هابیل شغل چوپانی را. در ضمن در نظر داشته باشید که بدلیل گناه انجام شدهی پدر و مادر و نااطاعتی آنها از فرمان خدا و شکستن آن مرگ وارد طبیعت آنها شده بود، آنها دیر یا زود میمردند و به خاک برمیگشتند (پیدایش ۳: ۱۹) فرزندان آنها قائن و هابیل نیز دنبالهروی همین طبیعت بودند از انجایی که آنها شبیه پدر و مادر خود بدنیا آمده بودند نه شبیه خدا (پیدایش ۵: ۳ )، پس آنها نیز میمردند و به خاک برمیگشتند؛ کمااینکه ما امروز همین سرنوشت را داریم.
دقت کنید که کلام میگوید:” و بعد از مرور ایام ” یعنی مدت زمانی طولانی از تولد، از بزرگ شدن، از شغل این دو برادر میگذرد. ما تا به این زمان هیچ گفتگو و هیچ برخوردی بین این دو برادر نداریم. تنها میخوانیم که برادر بزرگتر و به دنبال او برادر کوچکتر هدایایی را نزد خدا میاورند. خدا به آنها گفته بود؟ پدر و مادرشان به آنها گفته بودند؟ فرمان صادر شده بود؟ شریعت بود؟ هیچکدام از اینها نبود. حداقل کلام به ما چنین نمیگوید. چرا این دو برادر برای خدا هدیه آوردند؟ یک پاسخ کلی این است که غایت و هدف خلقت انسان چیزی جز این نیست که انسان مانند تمامی فرشتگان خلق شده، خدا را همواره سجده کرده و پرستش نماید. مزمور ۸۳: ۹ میگوید:” ای خداوند همهی امتهاییکه آفریدهایی؛ آمده به حضور تو سجده خواهند کرد و نام ترا تمجید خواهند نمود.” مزمور ۱۰۲: ۱۸ میگوید:” این برای نسل آینده نوشته میشود تا قومی که آفریده خواهند شد خداوند را تسبیح بخوانند.” اشعیاء ۴۳ : ۷ و ۲۱ میگوید:” هرکه را به اسم من نامیده شود و او را به جهت جلال خویش آفریده و او را مصور نموده و ساخته باشم.”؛” این قوم را برای خود ایجاد کردم تا تسبیح مرا بخوانند.” و هدیه دادن یکی از نشانههای (دقت کنید یکی، نه همهی) پرستش خداست. نشان قدردانی و سپاس است. نشان تجلیل است. نشان یادمان است. نشان تقدیر کردن است. مزمور نویس میگوید:” ای قبایل قومها خداوند را توصیف نمائید. خداوند را به جلال و قوت توصیف نمائید. خداوند را به جلال اسم او توصیف نمائید هدیه بیاورید و به صحنهای او بیایید.” (مزمور ۹۶: ۷-۸) پس در واقع هدیه آوردن قائن و هابیل فقط آوردن چیزی برای خدا نبود، نشان پرستش و ستایش خدا بود.
اکنون دقت کنید به اساس پرستش این دو برادر که در هدیه آوردن آنها و نحوهی آن و برخوردهای بعدی آنها خود را نشان میدهد؛ یعنی هستهی اصلی پیام این بخش کتابمقدّس؛ کتابمقدّس وقتی میخواهد به هدیهی قائن اشاره کند میگوید: ” قائن هدیهایی از محصول زمین برای خداوند آورد.” حرف ” ایی ” که به آخر هدیهایی چسبیده است در واقع این هدیه را مجهول کرده است. یعنی یک هدیه که معلوم نیست چه بود و چقدر بود و چطور بود؛ فقط هدیه بود. نوبر محصولاتش بود؟ مقدارش چقدر بود؟ شما دیدید در مراسم پرستش کلیسایی وقتی زمان هدیه دادن میرسد، ایماندارانی دست در جیب و کیف خود میکنند، هر چه در دست آنها بیاید را در آورده و در بشقاب هدایا میاندازند. انگاری غافلگیر شده باشند! نکتهی دوم در هدیهی قائن این بود که او محصول زمین خود را بعنوان هدیه برای خدا آورد، از آنجایی که کلام نمیگوید این محصول نوبر محصولاتش بود یا نه؛ شما باید شک کنید که کیفیت و میزان آن هدیه چه بوده است. حدس من این است که وقتی زمان آوردن هدیه برای خدا رسید و زمان نشان دادن قدردانی و پرستش خدای خالق که همین چند صباح پیش پدر و مادر آنها را از گل آفرید و با نفس حیات خود در آنها دمید و آنها را جان بخشید و آنها اولین فرزندان آنها بودند؛ یعنی اولین فرزندان نسل بشری؛ وقتی زمان پرستش همین خدا با آوردن هدایای خود رسید، قائن به انبار رفت و هر چه همان دم در پیدا کرد در کیسهایی ریخت و آن را کمی روی زمین کشید کمی روی شانهاش نزد خدا آورد و آن را جلوی او گذاشت!
اما وقتی کلام به هدیهی هابیل اشاره میکند، گویی آن را هر چند ساده اما دقیق شرح میدهد که چه بود و کیفیت آنها چگونه بود. میخوانیم:” و هابیل نیز از نخست زادهگان گلهی خویش و پیهی آنها هدیهایی آورد.” هر چند هدیهی هابیل در کل یک نمای عام اشاره به قربانی شدن مسیح برای گناهان بشر دارد و هابیل این را در هدایت روح مقدس خدا با آوردن هدایای قربانی نشان میدهد؛ اما در تفسیر متن میتوان گفت که هدایای هابیل دو مشخصهی خاص داشت: اولا او از نخست زادهگان گلهی خودش آورد دوما او پیهی قربانی را آورد. گلهی یک چوپان ممکن است حتی به ده هزار تا برسد یا به هر میزان دیگر، هابیل به میان گله رفت و تمام نخست زادهها را برای هدیهی به خدا جدا کرد. اینها همهی گوسفندان زندهایی بودند که او با خودش آورد، سپس کلام میگوید او ” پیهی ” آنها را نیز برای هدیه آورد. یعنی هابیل گوسفندانی چند را قربانی کرد، چربی یا پیهی این قربانیها را جمع کرد و بعنوان هدیهی سوختنی به نزد خدا آورد. همانطور که میبینیم به همان اندازه که هدیهی قائن ناشناخته و نامعلوم بود، هدیهی هابیل کاملا روشن و معلوم بود. نتیجهی این دو تفاوت چیست وقتی این دو نفر هدایای خود را به نزد خدا آوردند؟:” و خداوند هابیل و هدیهی او را منظور داشت. اما قائن و هدیهی او را منظور نداشت.” چرا؟ مگر قائن در مزرعه زحمت نکشیده بود؟ مگر قائن با عرق پیشانی خودش درختها را آبیاری نکرده بود، زمین را شخم نزده بود، تخم نپاشیده بود، درو نکرده بود؟ چرا قائن تمام این زحمات را برای زمین و محصولات آن کشیده بود؛ اما ثمرهی عمل او ثابت میکند که این زحمات او تماما انسانی بودند، از قوهی انسان، فکر انسان، شعور انسان، توان انسان، در هیچکدام از تلاشهای قائن خدا و محبت به خدا و پرستش به خدا ارجحیت نداشت. خدا پادشاه قلب او نبود. محبت به خدا پادشاه قلب او نبود. ایمان قلبی به خدای زنده و حقیقی نداشت. کلام میگوید:” به ایمان هابیل قربانی نیکوتر از قائن را به خدا گذرانید.” (عبرانیان ۱۱: ۴) به دلیل همین بی ایمانی به خدای زنده قائن خدا را نشناخته بود، به همین دلیل پرستش او را نمیدانست و به آن اهمیتی نداد و وقتی زمان پرستش رسید، او ایمان قلبی خود را تقدیم خدا نکرد بلکه کار و عمل دست خودش را تقدیم خدا کرد (مذهب و شریعت) و اما خدا کدامیک این دو را میپذیرد؟ خداوند به موسی میفرماید:” به بنیاسرائیل بگو که برای من هدایا بیاورند از هر که به میل دل بیاورد هدایای مرا بگیرید.” (خروج ۲۵: ۱). دو نکته در این فرمان خدا نهفته است: اول هدایا بیاورند. دوم هدایا را به میل دل بیاورد. چرا؟ زیرا خدا عمل دل انسان را میخواهد نه عمل دست انسان را. آنچه که از دل بر آید، یعنی از محبت و ستایش و شکرگزاری به خدا آغاز شود، ادامه یابد و بارآور شود، این آن چیزیست که خدا بعنوان هدیه از طرف فرزندان خود میخواهد.
این دقیقا همان اصل پرستش خدای ماست. اگر میخواهیم خدا را پرستش کنیم، با طبل و دهل و آلات موسیقی و سر و صداها و هللویاه و هللویاه گفتن میتوانیم او را پرستش کنیم، اما اگر خدا در مرکز قلب ما نباشد و محبت به او آتش سوزندهی این پرستش نباشد، این پرستش هر چقدر هم پیشرفته و پر از جار و جنجال باشد، هر چند هم نمایی مقدس و مذهبی داشته باشد، هر چند هم رنگ و لعاب روحانی داشته باشد اما هرگز مقبول خدا قرار نمیگیرد. عیسای خداوند پاسخ میدهد:” پرستندگان حقیقی پدر را به روح و راستی پرستش خواهند کرد زیرا که پدر مثل این پرستندگان خود را طالب است. خدا روح است و هر که او را پرستش کند میباید به روح و راستی بپرستد.” (یوحنا ۴: ۲۳ و ۲۴ )
قائن هدیه آورد، اما هدیهی او از روی قلب و دل نبود. پس هدیهی او مورد قبول قرار نگرفت. هابیل هدیه آورد، هدیهی او مورد قبول خدا قرار گرفت، زیرا هابیل آن را از ته دل خودش برای خدا آورده بود. عیسی میفرماید: خدا روح است. یعنی خدا محتاج به نوبر انگور و خوشههای طلایی گندم یا گوسفندان سرحال و بی عیب یا پیه گوسفند و سوزندان آن نیست. خدا دل ما را میطلبد. زیرا خدا همواره دل انسان را تفتیش میکند نه ظاهر انسان را. کلام میگوید:” سموئیل گفت آیا خداوند به قربانیهای سوختنی و ذبایح خشنود است یا به اطاعت فرمان خداوند؟” (اول سموئیل ۱۵: ۲۲) داود میگوید:” در قربانی و هدیه رغبت نداشتی؛ اما گوشهای مرا باز کردی.” (مزمور ۴۰: ۶) خدا هدایای ما را نمیخواهد. دل ما را میخواهد. گوشهای ما را میخواهد که باز شوند و دلهای ما تا نرم شوند و جانهای ما تا مطیع فرامین او شوند و قدمهایی که در راستای قدوسیت و پاکی برداشته شوند.
در نیت قائن چنین چیزی نبود پس خدا هدیهی او را رد کرد. زیرا دلش با خدا راست نبود. زیرا هدایای او ظاهری بود نه از روی دل. تشریفات بود. کلیسا رفتن هر روز یکشنبه بود. حج رفتن بود. هر روز شنبه پیاده به معبد رفتن بود. گوشت حیوانات را نخوردن بود. تشریفات. و خدا از این متنفر است.
دقیقا به همین دلیل چون هدیهی قائن از روی مهر و محبت به خدا و نیت پرستش عظمت و فیض بیکران او نبود، بلکه هدف انسانی و تلاش مذهبی را با خودش داشت (و چقدر ما که از دین اسلام به مسیح ایمان آوردهایم با این مقوله آشنایی نزدیک داریم! چقدر که هنوز بعضی از ماها در پی این هستیم. همان شریعت و مذهب و آیین دین اسلام را لباس مسیحی به آن میپوشانیم و با خود به کلیسای مسیح میاوریم و مسیح و آیین او را نیز مذهبی و دین ساختهایم و منتظر هستیم تا مسیح هم مانند امام قمر بنیهاشم فرج بدهد!!) وقتی خدا هدیهی قائن را به دلیل انگیزهی نادرست او نپذیرفت، کلام میگوید:” پس خشم قائن بشدت افروخته شده سر خود را به زیر افکند.” لطفا دقت کنید به عکس العمل قائن، خشم او از هدیهی هابیل نبود، بلکه از تصمیم خدا بود. از انتخاب خدا بود. از خود خدا بود. برای همین به دلیل خشم و عصبانیت بیش از حد از خدا حتی به خدا نگاه کرد، و با توهین و شرارت زیادی سرش را به زیر انداخت یا بقولنا نگاهش را از خدا برداشت. نطفهی گناه در او اوج گرفت، حسادت جرقه زد، و آتش خشم در او بر علیهی خدا شعله ور شد. دوستان من! هیچ سقوط روحانی شبانه روی نمیدهد. همانطور که هیچ شکستی در زندگی مسیحی شبانه نیست. اگر تخم گناه را با خواستهها و نفس خود آبیاری کنیم گناه را بارور میسازیم. و دل آدمی چون در گناه بارور شود گناه را بار آورد و ثمرهی گناه چیزی جز فساد و تباهی نیست. هر چند برای خدا هدیه بیاورید و هر چند به کلیسا هدیه بدهید. هر چند یک ده درآمد خودتان را چک بنویسید. اگر دل و جان ما با خدا نیست و از ایمان و با ایمان و در ایمان حرکت نکردهایم، همین الان اعلام میکنم، میلیونها دلار هم که به کلیسا بدهیم برای خدا یک صنار نمیارزد. کلام میگوید:” اما خلاصه این است هر که با بخیلی کارد با بخیلی هم درو کند و هر که با برکت کارد با برکت نیز درو کند. اما هر کس به طوری که در دل خود اراده نموده است بکند نه به حزن و اضطرار زیرا خدا بخشندهی خوش را دوست میدارد.” (دوم قرنتیان ۹: ۶-۷).
دقت کنید دوباره برگشتیم به عبارت ” دل “. تاکید بر قلب و میل و ارادهی انسان برای پرستش و ستایش و محبت کردن خدا. عیسی سه بار از پطرس سوال کرد که آیا او را محبت میکند یا نه؟ چرا سه بار؟ زیرا باید از دل پطرس اعتراف محبت او به مسیح میامد نه از زبانش. زیرا از راه زبانش بود که همان چند شب پیش به او گفت اگر همه او را ترک کنند او میماند و حتی حاضر است برای او بمیرد. پطرس موفق نشد سر حرفی که از دهانش بیرون آمده بود بایستد، الان باید حرفی را از دل و جان خودش اعتراف میکرد. زیرا مسیح خداوند میدانست چون از دل این تعهد باشد، حتما انجام خواهد شد؛ و خدا را شکر که پطرس رسول این محبت خود به خداوندش را قلبا با زندگی و خدمت و شهادتش ثابت نمود.
و وقتی که دل شما با خدا نباشد گوش شما با خدا نیست و شما کلام او را هرگز نخواهید شنید و چون گوش شما به کلام نیست، گوش شما به چشم شما میزند و چشمان شما عظمت او و فراوانی وعدههای او را نخواهد دید و چشمان شما به دهان شما میزند و دهان شما شکر و سپاس خدا را نمیگوید! و تمام این اعضا به دستها و پاهای شما میزند و شما اعمالی را مرتکب میشوید که کاملا در طبیعت گناه عادی و جاافتاده است! مثل: قتل، زنا، دزدی، حسادت، کینه، خودخواهی، بدزبانی، طمع، خودپرستی، و امثال اینها…چند نفر از ما امروز در کلیسای مسیح حضور داریم و صندلی را گرم میکنیم اما گوش ما کلام خدا را نمیشنود و دل یخزدهی ما را گرم نمیکند. آیا کلام خدا قدرت ندارد؟ کلام خدا قادر است کوهها را بلرزاند اما اگر دلی به او داده نشود به اندازهی نوک سوزن این دل جابجا نمیشود. پس سرد میاییم و سرد بیرون میرویم؟ پس هوشیار باشیم، هیچکس قاتل بدنیا نمیاید، اما همه گناهکار بدنیا میایند. از جمله من و شما. اگر دل ما به کلام خداوند بسته باشد ثمرات این بسته بودن و زیستن در گناه دیر یا زود در ما خود را نشان میدهد. هر چقدر هم این جسد را پنهان کنید باز بوی تعفن آن دیر یا زود از شخصیت شما بیرون میزند. دل قائن با خدا نبود، پس گوش او هم با خدا نبود. پس آن چیزی را انجام داد که ثمرهی شرارت و بی ایمانی و محبت به خداوند است:
” آنگاه خداوند به قائن گفت چرا خشمناک شدی و چرا سر خود را به زیر افکندی؟ اگر نیکویی میکردی آیا مقبول نمیشدی و اگر نیکویی نکردی گناه بر در کمین است و اشتیاق تو دارد اما تو بر وی مسلط شوی.” من به شما قول میدهم که آنقدر خشم و عصبانیت قائن که نشانهی بی ایمانی او به خدا بود در روحش غلیان کرده بود که هرگز این را از دهان خدا نشنید. هرگز هشدار خدا را نشنید. از این رو لعنتی که در کمین او بود را ندید، لعنتی که خدا از سر فیض و رحمت خود هر چند قائن نسبت به او ایمانی قلبی نداشت و عزت و افتخار او را لکهدار کرده بود (همانطور که روزی من و شما کرده بودیم) به او هشدار داده بود. و چیزی نکشید که آن وارد زندگی او و زندگی تمام نسل او شد. نبرد ما همواره یک نبرد روحانی است. در این نبرد دشمن ما که دشمن خداست، شیطان است. آنهایی که در جسم هستند از این نبرد مستثنی نیستند. عیسای مسیح نبود، پس ما هم نیستیم. هشدار خدا واضح است. دشمنی بین ما و شیطان درست پس از گناه آدم و حوا به ما گفته شده است. این دشمنی تا به همین امروز ادامه دارد. مسیح بر بالای صلیب بر شیطان و مرگ غلبه کرد؛ اما نبرد ما بعنوان برادران و خواهران مسیح، فرزندان حقیقی خدا، با شیطان تمام نشده است. آغاز شده است اما هنوز تمام نشده است. و این نبرد تا زمان بازگشت خداوند و تبدیل جسم زمینی به جسم آسمانی و نابودی ازلی شیطان وجود دارد. اما فرمان خدا ثابت مانده است:” گناه بر در کمین است و اشتیاق تو دارد اما تو بر وی مسلط شوی.” چطوری؟ با خون پرقدرت مسیح. با شفاعت زندهی او؛ با حمایت و پشتیبانی روح القدس عزیز و با قوت کلام زندهی خدا. سپس ایمانی زنده به خدای حقیقی و به این وعده که او که ما را از جهنم مرگ بیرون آورده بی شک پیروزمند به سرزمین ازلی شیر و عسل وارد خواهد ساخت. چون قائن چنین ایمانی به خداوند زنده و مسیحای موعود نداشت ایهی بعدی میگوید:” و قائن با برادر خود هابیل سخن گفت و واقع شد چون در صحرا بودند قائن بر برادر خود هابیل برخاسته او را کشت.”
کشتن برادر هرگز تصادفی نبود. همانطور که سقوط ایماندار تصادفی نیست. گناه در جان و روح او لانه کرده بود و فرزندانی متعدد بارآورده بود. قتل یکی از آنها بود. قائن برای این قتل نقشه ریخت. و با شرارت کامل و مطلق در اوج قساوت و سنگدلی نقشهی خودش را اجرا کرد. و برادری را کُشت که کاملا بیگناه بود. به همان قساوتی که برادران یوسف نقشهی قتل او را ریختند و به همان قساوتی که رهبران یهود نقشهی قتل مسیح را ریختند و به همان قساوتی که حکومتهای اسلامی خون فرزندان مسیح را بر زمین میریزند. تمام این قساوت از دل آغاز میشود. دل گناهکار. دل پوشیده و تاریک از نور الهی خدا.
کلام اینگونه آغاز شد که:” و بعد از مرور ایام واقع شد که قائن هدیهایی از محصول زمین برای خداوند آورد. و هابیل نیز از نخست زادهگان گلهی خویش و پیهی آنها هدیهایی آورد.” آیا قائن میدانست در روزهای پیش رو دستش به خون برادرش آغشته خواهد شد؟ نه! هابیل میدانست کشته خواهد شد؟ نه! اما به همان اندازه که در دل قائن بی ایمانی و شرارت نهفته بود که او را مستعد به انجام هر گناهی میکرد، (کمااینکه امروز قائنیان فراوانی در دنیا داریم) در دل هابیل ایمانی استوار نهفته بود که حاضر بود نه تنها نخستزادهگان خود را بعنوان هدیه برای خدا بیاورد، بلکه حاضر باشد حتی جانش را نیز برای خدای پرفیض خود بدهد. (کمااینکه امروز هابیلیان فراوانی را در کلیسای مسیح داریم) تا بدین سبب نام او به عنوان اولین انسان نیکو که نمونه مسیح خداوند بود در تاریخ بشریت ثبت گردد. و دربارهی او گفته شود:” خون هابیل صدیق ” (متی ۲۳: ۳۴) و نام قائن بعنوان اولین انسان شریر و فاسد که نمونه خود شیطان بود در تاریخ ثبت شود. و دربارهی او گفته شود:” او از اول قاتل بود .” (یوحنا ۸: ۴۴)
هابیل و هدیهی او تا به ابد در نزد خدا جاودانه ماند. هابیل بعنوان آن انسان نیکو و وفادار به مسیح در حیات ازلی جاودانه گشت و هدیهاش نمونهایی برای کلیسای مسیح گشت تا کلیسای مسیح اینگونه از جان و دلش دامادش را پرستش نماید. و بدنهای خود را مانند قربانی زنده و مقدسی تقدیم او نمایند.
قائن و هدیهی او نیز تا به ابد در نزد خدا جاودانه ماند. قائن بعنوان آن انسانی که دلش از بیمحبتی به خدا، و بی ایمانی به خدا پر شده بود در عذاب الهی در جایی که فشار دندان بر دندان است جاودانه گشت و هدیهی او نیز بعنوان نمونهی انسانی که زبانش نام خدا را میبرد اما دلش با خدا نیست جاودانه ماند.
سوال اینجاست: هدیهی شما به خدا چه نوع هدیهایست؟