تقدیم به آنانی که در این دنیای شریر برای نام مسیح و انجیل او شهیدوار بسر میبرند: برای زندانیان، شکنجه شده گان، طرد شده گان از خانه و خانواده، و شهیدان والای مسیحی!
نحوۀ مرگ ما، نحوۀ زیستن ما
خلاصه ایی بر معیار زیستن پرافتخار مسیحی
نمیدانم این را از کدام نویسندۀ مسلمان و متفکر ایرانی خوانده ام که گفته است: " خدایا چگونه زیستن را به من بیاموزان، چگونه مُردن را خود خواهم آموخت." من با این توازن موافق نیستم. زیرا آنچه شما میاموزید، نحوۀ تفکر شما میشود و نحوۀ تفکر شما همان نحوۀ زیستن شما میشود، و نهایتا نحوۀ زیستن شما نحوۀ مرگ شما را رقم میزند. من قصد ندارم تعالیم قرآن را در این خصوص برای شما تشریح کنم. اما دوست دارم خود شما، شما که به مدت تقریبا سی و چهار سال عینا تجاربی گرانبها و متاسفانه دردناک از چنین تعالیمی که تمام سرزمین من و شما را مملو ساخته است تجربه کرده اید در این خصوص داوری کنید. کشورهای اطراف که همین دین و همین باور را دنبال میکنند را نیز در این نتیجه گیری خود شریک کنید و خود شما به این سوال پاسخ بدهید که آیا حقیقتا الله، خدای اسلام و مسلمانان قادر بوده چنان تعلیمی به ایمانداران و پیروان خود بدهد که آنها قادر باشند نحوۀ مرگ خود را خود بیاموزند؟ سوال دوم این است که چه تعلیمی گرفتند و به چه نحوه مرگی تن دادند؟ هر باغبانی درخت خاصی را در باغ خود دوست دارد، از یک مسلمان متفکر و منصف به تعالیم راستین قرآن بپرسید، والاترین نحوۀ زیستن در اسلام چیست؟ والاترین نحوۀ مرگ در اسلام چه؟ پاسخ این خواهد بود: اجرای والای شریعت دین و دوری و ممانعت کردن از " کفار " والاترین نحوۀ زیستن یک مسلمان باید باشد و " شهادت " در راه دین و مقابله و جنگ با " طاغوت و طاغوتیان " والاترین نحوۀ مرگ یک مسلمان. مانند علی شریعتی که گویی نمیتوانست عیسای مسیح را بدون شمشیر ببیند و آرزو داشت تا شمشیر قیصر را در دست او ببیند!
در قرون اولیۀ مسیحیت، تاریخ از شهیدان بسیاری از آنانی که نام مسیح را بر خود داشتند و حاضر نشدند تا خداوندی جز مسیح را پرستش کنند، در سراسر دنیای آن روز، از روم تا آسیا و از آسیا تا آفریقا سخن میگوید. آنها میدانستند که برای ایستادن و دفاع کردن از ایمان خود مرگ را استقبال کرده اند، مرگ برای آنان عین زندگی بود؛ زیرا آنها زندگی را با مرگ خود خاتمه یافته نمیدیدند بلکه ادامۀ آنچه اینجا بر روی زمین زیسته بودند. آنها در پی برداشت محصول خود بودند، بذری که بر زمین کاشته بودند، و حاصل آن را در بهشت دریافت میکردند. بدینگونه تاریخ مسیحیت به ما ثابت کرده است که این نحوۀ مرگ ایمانداران مسیحی و پذیرش آنان برای شهید شدن و مقاومت کردن برای ایمان خود به خداوندی عیسای مسیح چنان در آرامش و صلح و شور و شعف بود که فلسفۀ روم و یونان باستان را منقلب ساخت! در نامۀ اعمال رسولان خوانده اید: "و ایشان از حضور اهل شورا شاد خاطر رفتند از آنرو که شایستۀ آن شمرده شدند که به جهت اسم او رسوایی کشند. و هر روزه در هیکل و خانه ها از تعلیم و مژده دادن که عیسی مسیح است دست نکشیدند."( اعمال رسولان ۵: ۴۱- ۴۲ ) و با هر تعلیم دادن و مژده دادن این شاگردان مسیح، شکنجه و ازار و زندان بود. اما آنها " شاد خاطر " میرفتند زیرا شکنجه و ازار برای نام مسیح را شایستۀ ایمان خود میدیدند. این نحوۀ پذیرش مرگ ایمانداران مسیحی بود( و تا به همین امروز نیز هست)که نحوۀ زیستن آنها را شکل داده بود و به دلیل نحوۀ زیستن آنان، هر چقدر روم و دشمنان مسیح بر ایمانداران مسیح جفا و جور وارد میکردند، آنها چیزی جز محبت و بخشش و سکوت و فروتنی نمیدیدند: دوستان عزیز! کلیسای مسیح امپراطوری روم را با شمشمیر و قتل عام تسخیر نکرد بلکه با نحوۀ زیستن خود، نحوۀ زیستنی که چنان نحوۀ مرگی به انان بخشیده بود که روم به زانو در آمد.
دی ای کارسون در کتاب رازگاهان خود در این خصوص چنین میگوید:" خیلی از مسیحیان همین امروز در بارۀ ایمان خود به نحوی مخصوص و ویژه نگاه میکنند، آنطوری که ایمانشان برای آنها امروز چه انجام خواهد داد، بجای اینکه فکر کنند ایمانشان که به آنها حیات ابدی را میدهد باید نحوۀ زیستن آنها را در این زمان حاضر مبدل سازد."
عیسای مسیح رو به رهبران دین یهود چنین فرمود: " آمین آمین به شما میگویم اگر دانۀ گندم که در زمین میافتد نمیرد تنها ماند لیکن اگر بمیرد ثمرۀ بسیار آورد." ( یوحنا ۱۲: ۲۴ ) عیسای مسیح به خودش اشاره داشت. به مرگ خودش. ثمرۀ مرگ او من گناهکار هستم که از مرگ به زندگی آمدم، من که مرگ ابدی سرنوشتم بود. نحوۀ مرگ عیسای مسیح ثمرۀ فراوان داشت؛ و چون مسیح این را به خوبی میدانست در تمام طول زندگی زمینی خود تن به شرارت و نفس گناه نداد. مطیع پدر شد. بر وسوسه غلبه نمود. نمونۀ پاک و ارزندۀ من برای زیستن پاک در این دنیای شریر شد. و در نهایت به من یاد داد برای اینکه تمام خودم را به طور ابدی و ازلی بازیابم باید تمام خودم را در این دنیا فنا کرده و نادیده بگیرم. برای نام او. برای انجیل او. برای کلیسای او. یک مسیحی هیچ چیز از خودش ندارد، هر آنچه دارد از آن عیسای مسیح است. اشتباه نکنید، من و شما هنوز میل آزاد خودمان را داریم، انتخاب خودمان را داریم، فکر و احساسات مستقل خودمان را داریم، اما برای یک مسیحی هوایی جز آسمان عیسای مسیح برای تنفس وجود ندارد، هر اکسیژن دیگری آلوده و مخمور کننده است! از اینرو یک مسیحی نحوۀ مرگ خود را از استاد و نجات دهنده و خداوند خود تقلید میکند. و خودش را چنان که استادش تسلیم مرگ شد، خود را تسلیم او میسازد. سپس آنچه یک ایماندار مسیحی در این استقبال خود از مرگ خود فرا میگیرد، یک زندگی تماما متحول شده است. پولس رسول در این خصوص در بارۀ ما چنین میگوید: " پیوسته قتل عیسی خداوند را در جسد خود حمل میکنیم تا حیات عیسی هم در بدن ما ظاهر شود. زیرا ما که زنده ایم دائما بخاطر عیسی به موت سپرده میشویم تا حیات عیسی نیز در جسد فانی ما پدید آید. پس موت در ما کار میکند ولی حیات در شما." ( دوم قرنتیان ۴: ۱۰- ۱۲ ) نگاه کنید به نحوۀ مرگ و نحوۀ زیستن چگونه در الهیات و باور مسیحی عجین شده و غیرقابل انفکاک و تمییز دادن از هم هستند. پیوسته قتل عیسی در خود داشتن، انتقام و تلخی و سردی و ناامیدی و صوفی زیستن را برای پولس به همراه نداشت، بلکه در کشیدن قتل مسیح در خود، حیات مسیح در او ظاهر میشد، و پولس این حیات ظاهر شده در خود که بدلیل نگرش و تفکر دائمی بر صلیب مسیح در او پدید میامد را نه تنها خودش در آن بسر میبرد بلکه دائما این حیات را به ایمانداران دیگر نیز منتقل میساخت. آیا فرق نگرش اسلامی به مرگ و نحوۀ زیستن را با نگرش مسیحی به مرگ و زیستن را میتوانید از هم تمییز بدهید؟
از اینرو برای ما این حقیقت مسجل میشود که ایماندار مسیحی چون میداند که در خداوندش حیات ازلی را دارد. از زندگی موقت به زندگی ازلی رهسپار است. زیرا او نحوۀ مرگ خود را میداند، به قول مزمور نویس حتی اگر از درۀ مرگ نیز عبور کند نخواهد ترسید زیرا او میداند که خداوندش با اوست( مزمور ۲۳) اینگونه نگرش به مرگ است، همان نگرشی که پولس رسول به مرگ دارد، که زندگی ما را مبدل میسازد. چگونه؟
الف- ما را به فرزندان نور مبدل میسازد. زیرا به نور ایمان آوردیم. پس به نور شهادت میدهیم. در نور زندگی میکنیم و برای نور جان خودمان را فدا میکنیم.( یوحنا ۱۲: ۳۵- ۳۶ )
ب- ما را به محبت کردن تشویق میکند. زیرا ما محبت شده ایم. ما از جانب عیسای مسیح آنقدر محبت شدیم که او جان خودش را برای ما فدا کرد.( یوحنا ۱۳: ۱ و ۳۴ )
پ- ما را فروتن میسازد. زیرا ما فروتنی را از عیسای مسیح چشیدیم. آنانی که پاهایشان با دست خداوند هستی بخش شسته شد به این فروتنی او شهادت دادند.( یوحنا ۱۳: ۱۲- ۱۷ )
ت- ما را صبور و در دردهای زندگی و انجیل پایدار میسازد. به قول پولس هر چه دردهای ما برای انجیل مسیح بیشتر شود، تسلی ما در مسیح بیشتر میشود.( دوم قرنتیان ۱: ۵ )
ث- ما را به دلیل شناخت از مرگ مسیح، شبیه مسیح میسازد . و این با شناخت قوت رستاخیز او و شناخت دردهای مسیح برای ما میسر میشود.(فیلیپیان ۳: ۱۰ )
ج- ما را تشویق میکند تا برای کلیسای مسیح رنج بکشیم و در این رنجهای انجیل شاد باشیم.( کولسیان ۱: ۱۰ )
چ- ما را تشویق میکند که با ایمان قدم بزنیم. هر چند وعده ها را دریافت نکنیم اما بسوی خدای وفادار وعده ها حرکت کنیم.( عبرانیان ۱۱: ۳۸- ۴۰ )
ح- ما را بر آن میدارد که همواره در بیداری روحانی بمانیم.( افسسیان ۶: ۶ )
خ- ما را تقویت میسازد که برای نجات دیگران رنجها را متحمل شویم و حتی برای نجات آنها جان خودمان را تقدیم کنیم.( دوم تیموتی ۲: ۱۰ )
نوشته: حسین گل هاشم