X

چرا باید عیسای مسیح متولد میشد؟

چرا باید عیسای مسیح متولد میشد؟

به مناسبت روز تولد عیسای مسیح

نوشتۀ: ح.گ

هیچ چیز در طرح الهی خدا بی دلیل و بی سبب نیست. هر رویدادی و هر واقعه ایی در نظر او از قبل رویت شده است و ماجرایی را که ما تازه میدانیم و در آن هستیم قبلا به تمامی آن از نطفه بستن آن تا شکل گرفتن و انجام شدن و تاثیر آن تماما بر او هویدا بوده است. پس این به جا و درست است که این سوال را از خودمان بپرسیم: چرا باید عیسای مسیح بدنیا میامد؟ این آن سوالی است که امید دارم در این فصلی که دلیل و انگیزۀ آن فقط تولد عیسای مسیح میباشد، بر دوستانی که هنوز به این سوال عمیقا تفکر نکرده اند، نشسته و بقول خودمان ویاری در فکر آنها بیاندازد( من آن را هدایت روح مقدس خدا میدانم!) که در پی پاسخ آن بروند. اما وقتی ما پاسخ این سوال را پیدا میکنیم، هستند خیلی ها آنچنان از آن خشنود نمیشوند! آنها دوست دارند بیشتر در فضای جشن و شادمانی و فرخنده گفتن و فرستادن پیامهای تولد عیسای مسیح باشند. حتی رهبران اسلامی، رهبران کمونیست، بی خدایان نیز تولد عیسای مسیح را تبریک میگویند اما ایا حقیقتا میدانند که تولد چه کسی را تبریک میگویند؟  

اشتباه نکنید، عدم پاسخ درست دادن به این سوال فقط طیف غیرایمانداران مسیحی را شامل نمیشود، بلکه هستند امروزه فرقه هایی( کمااینکه از قبل نیز بوده اند) که خود را مسسیحی میدانند یا مثلا اسم کلیسای خود را نیز عیسای مسیح میگذارند مانند کلیسای مورمون  یا شاهدان یهوه یا دیگران، که قادر به پاسخ درست دادن به این سوال نیستند و هستند فرقه های دیگر به اصطلاح مسیحی که حتی از چنین پاسخی جدا خودداری میکنند و حاضر نیستند که از قنداق و فضای کریسمس یا عیسای مسیح شسته رفته با موهای بلند طلایی، شانه زده شده با پوستی شفاف و نگاهی که گویی هرگز حتی یکبار هم سرما نخورده  یا گرسنگی نکشیده است فاصله بگیرند! برای آنها عیسای مسیح یعنی شفا از همۀ بیماریها، یعنی رفاه کامل زندگی، یعنی ثروت، یعنی شور و احساس و حالی به حال شدن!  بله دوستان، پاسخ اینکه چرا عیسای مسیح به دنیا آمد، شاید به نظر ساده بیاید اما وقتی پاسخ درست آن را بر طبق سندیت کتابمقدس و شهادت خود عیسای مسیح درخواهیم یافت، شما باید کاسه و کوزه، و بقالی خیلی ها را که خود را مسیحی میدانند به هم بزنید!

اما نکته ایی که این دوستان یا حتی دیگر مردم دنیا قادر نیستند که هضم کنند این است که دو دلیل اساسی برای تولد عیسای مسیح بود. تمام الهیات مسیحیت بر اساس این دو شکل گرفته و آغاز میشود: 

الف- عیسای مسیح برای این به روی زمین آمد تا برای گناهان انسان بر صلیب مصلوب شود. خود عیسای مسیح میفرماید: " زیرا که پسر انسان نیز نیامده تا مخدوم شود بلکه تا خدمت کند و تا جان خود را فدای بسیاری کند." ( مرقس ۱۰: ۴۵) اما این خدمت مسیح به دنیای گناهکار چه بود؟ نشان دادن محبت خدا به انسان گناهکار. پس دلیل دوم تولد عیسای مسیح:

ب- عیسای مسیح برای این به روی زمین آمد تا محبت خدای پدر را به جهانیان در عمل نشان دهد و این محبت خدای پدر به قیمت مرگ مسیح بر صلیب بود. خود عیسای مسیح میفرماید: " زیرا خدا جهانیان را اینقدر محبت نمود که پسر یگانۀ خود را داد تا هر که به او ایمان آورد هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد." ( یوحنا ۳: ۱۶ )

برای ما این ساده است که در میان غوغا و هیاهوی این فصل که همه در حال خریدن هدایا و تزیین درخت کریسمس  هستند، آن هدیۀ حقیقی خدا به انسان را( محبت بیکران خدای پدر در آشتی کردن با ما) و آن درختی که عیسای مسیح بر آن مصلوب شد را فراموش کنیم.( فیض بیکران عیسای مسیح برای بخشش گناهان ما) 

دنیا دوست ندارد در کریسمس شما به دلیل کریسمس فکر کنید بلکه به خود کریسمس! اما در این کریسمس به یاد داشته باشید آنکس که کلام او آسمان آبی و زمین زیبا را خلق کرد. او که با نفس دهان خود حیات و زیستن را به جان مردۀ خاکیان داد. در او که نظم هستی و درخشش ستارگان و ماه قوت گرفت. خورشید را تلالو بخشید و کهکشانها را در جای خود قرار داد و ریزترین موجودات در عمق آبهای بیکران را زندگی بخشید. همین او، این مقام را در یکچنین فصلی ترک کرد و به روی زمین آمد. آمدن او در کاخ سلطنتی نبود. در میان انسانهای نامور نبود. در میان مشهوران زمین نبود. با دهل و طبل و شادی و فرخندگی تولد او نبود. حتی هیچکس ندانست که او بدنیا آمد، آنانی که برای هزاران سال در انتظار او بودند ندانستند، آنانی که از خون و جنس آنان بود ندانستند، مگر غریبانی که از ملتی دیگر بودند! 

همین خدای قادر و زنده به شکل نطفۀ انسانی، انسانی مانند من و تو در صورت و شکل، بر دختری روستایی فرود آمد، برای ملتی که در اسارت و تسلط بیگانگان و دشمنان خدای زنده بودند. در خونابۀ نوزادی خودش با فریادی گوشخراش مانند نوزاد شما در روز تولد پا به دنیایی که خودش خلق کرده بود گذاشت. همین نوزاد هوایی را نفس کشید که خودش آن را خلق کرده بود، و گریه کرد. شسته شد، در ملافه ایی پیچیده شد، و برای اولین بار شیر گرم پستانی را خورد که او را به گرمی در آغوش گرفته بود و قوت گرفت. چون مکانی که در آن بودند کفایت ماندن آنها را نمیکرد او را در آخور حیوانات گذاشتند، او که ستارگان و ماه و خورشید و زمین و دریا را مالک بود، هیچ جایی برای ورود خود نداشت.

او بزرگ شد. در حکمت و فضلیت رشد کرد. اما چون دهان گشود هیچکس او را نپذیرفت. حتی خویشانش. او را سفی و از عقل رفته خواندند. بر او شک و تردید کردند. او را مسخره کردند. مردمی که برای آنها آمده بود، خاصان خود، او را ترک کردند و نپذیرفتند، او را دیو زده خواندند. او را اجنبی و کافر لقب دادند. نه کتابی نوشت. نه مقامی را تصاحب کرد. نه در پی قدرتی بود. نه در پی براندازی نه در پی شورش نه سپاهی برای خود مهیا دید و نه ثروت و مالی برای خود اندوخت. او که تمامی گنجهای دنیا و ثروت دنیا را مالک بود. هیچ نداشت.

او که تمام هستی را مالک بود، جایی برای ماندن نداشت. گرسنگی کشید. اشک ریخت. خسته شد. ناامید شد. وسوسه شد. توسط نزدیکترین یارانش درک نشد. توسط  نزدیکترین یارش انکار شد. توسط شاگرد دیگرش خیانت شد. توهین شد. سیلی خورد. به زنجیر کشیده شد. در دادگاهی کاذب که حکمی بر علیۀ او  نبود محاکمه شد و توسط شاهدین کاذب محکوم شد. شکنجه شد. مسخره شد. تنها پیراهنی که داشت را از تنش کندند و آن را بین خود تقسیم کردند. او را شلاق و آزاری دادند که معروف بود به " نصف مرگ ". او که خدای فیض و رحمت بود بر او هیچ رحم و ترحمی نشد. او را مانند یک دزد و راهزن در میان دزدان مصلوب کردند. در آنجایی که درد و سنگینی شرارت انسان بر قلب و وجود او سنگینی کرد، درست در زمانی که تمامی استخوانهایش کشیده شده بود، عذاب کشنده سنگینی بدنش بر سه میخ آهنین رمق را از او میگرفت، نزد تنها امید و تنها دلگرمی خود فریاد زد و او از او رو گردانده بود و او را تنها رها کرده بود که بر آن صلیب آخرین نفسهای خود را بکشد. تشنه شد، بجای آب به او سرکه دادند. صلیب و مرگ بر آن کفایت نمیکرد که آهن سرد و زمخت نیزۀ سرباز پهلوی او را شکافت. و چون جان سپرد حتی از خود قبری نداشت و او را به دلیل خیرخواهی انسانی در قبری عاریه گذاشتند...

اما همین انسان. همین خدا. همین خدا-انسان چنان تاثیری بر تاریخ بشریت گذاشت که نه هیچ دینی نه هیچ انسان دیگری نه هیچ فلسفه ایی نه هیچ قدرتی نه هیچ آیینی چنین تاثیر گذار بوده است.

پیلاطس روی به جماعت فریاد زد: " اینک آن انسان!"( یوحنا ۱۹: ۵ )

بله " اینک آن انسان،" این انسان همین انسان، دلیل و انگیزۀ کریسمس شما شد. 

دوست عزیز! 

" چرا عیسای باید عیسای مسیح متولد میشد؟" این یک سوالی بسیار حیاتی و مهم است. پاسخ درست دادن به این سوال تمامی جهان بینی و زندگی زمینی و زندگی ازلی شما را در بر میگیرد. از آن غافل نشو! 

هرگز مگذار در میان غوغا و هیاهوی این روزها دلیل و انگیزۀ این روزها حتی لحظه ایی از شما دور شود. او را بیاد آور آنطور که شایستۀ اوست. خدای متجسم که بر روی زمین آمد تا انسان گناهکار را با خود به آسمان ببرد. و او این را فقط با پیامبر معصوم بودن و یا فقط انسانی پاک بودن و یا فقط معلمی وارسته بودن انجام نداد بلکه فقط با مرگ خود بر صلیب. اگر مسیح دیگری جز این شما میشناسید، مسیح واقعی نیست. کریسمس شما واقعی نیست. زیرا دلیل دیگری برای آمدن عیسای مسیح بر روی زمین نبود جز مرگ بر صلیب و در مرگ او بر صلیب محبت بیکران خدا به ما مانند هدیه ایی عظیم داده شد، فیض عظیم. فیضی که شما برای گرفتن آن فقط دستهای خودتان را با قلبی توبه کرده و شکسته دراز کردید و دریافت کردید. هدیه ایی که هیچکس قادر نیست آن را از شما بگیرد. محبتی که نه قوتهای انسانی، نه نیروهای شریر، نه درد و نه رنج و شکنجه و گرسنگی قادر است ما را از آن جدا سازد.