X

کینه و نفرت یهود از مسیح و مسیحیت بخش ۴

 

 

9- بازگشایی دو راز پنهان!

ما با هم به عمق خشم و ستیزه جویی یهود، سران کاهنان و مشایخ یهود یعنی کارگزاران دین، هم بر ضد خود مسیح و هم بر ضد مسیحیت جوان دیدیم. اکنون از شما سوال میکنم: شما تمام این جزئیات را بر طبق شواهد زندۀ کتابمقدس خواندید؛ به آن فکر کردید، بر آن تعمق کردید، آیا بنظر شما، با پایان یافتن انجیل و نامۀ اعمال رسولان، و با توجه به رشد کلیسای مسیح در سراسر دنیای آن روز، بخصوص روم؛ رشد سریع و شگفت انگیز آن؛ دسیسه و خشم و دشمنی یهود، سران و مشایخ یهود، کمربستگان به قتل پولس، غیرتمندان یهود، آیا شما فکر میکنید تمام این خودستیزی و کینه و نفرت از نام مسیح توسط یهود، با توجه به اینکه آنها میدیدند چگونه روز به روز از هر سرزمین و هر نژاد و هر مردمی به مسیح ایمان میاورند، ان هم در شهرهای روم، روم اشغالگر، روم ناپاک و نجس! به پایان رسید؟ اگر چهل نفر قسم خوردند که نه نانی بخورند و نه آبی بنوشند تا پولس را نکشند، آرام نخواهند گرفت؛ و با توجه به اینکه میدانیم، اگر بر طبق سنت و شریعت موسی، اگر کسی نزد خدا نذری کند باید آن را برآورده کند و اگر نه خود گناهکار محسوب خواهد شد؛ پس نباید بعید دانست که یهودیان تا به روم دنبال پولس رفتند، او را تعقیب کردند، و بارها و بارها نقشۀ قتل او را ریختند. و به خودستیزی و گرفتن انتقام از تمام ایمانداران به مسیح دست زدند. این خشم و ستیزه جویی یهود از مسیح و مسیحیت ما را به آشکار سازی یک واقعه ایی که تا به همین امروز نامعلوم مانده است هدایت میکند. هدایت روح مقدس خدا را در این خصوص برای خود و شما برای درک آن خواهانم.

(  میگویند حوالی سالهای 57 بعد از میلاد بوده که پولس برای دیدار کلیسای اورشلیم به آنجا میرود. اما در این دیدار پولس از معبد اورشلیم بلافاصله مورد شناسایی یهودیانی که در به در به دنبال او بودند تا او را از پا به در بیاورند قرار گرفته و بلافاصله بر سر او ریخته و او را بازداشت میکنند. پس از اینکه سربازان روم، پولس را تقریبا از کشته شدن در بارگاه معبد نجات میدهند؛ او به مدت دو سال در زندان تحت مراقبت میماند. پس از آن پولس را محاکمه میکنند و او درخواست محاکمه شدن توسط قیصر را میدهد؛ این باعث میشود تا او را به روم منتقل کنند. حوالی سالهای 59- 60 بعد از میلاد پولس وارد روم میشود. او را در منزلی در روم زندانی کرده و تحت مراقبت سربازان رومی قرار میدهند. تقریبا به مدت پنج سال  چون تبعۀ روم بود، به او اجازه داده شده بود تا زیر نظر دولت روم، به خارج از روم سفر کند، دوستانش را ملاقات کند، اما باید به روم به خانه ایی که برای او بعنوان زندان تعیین کرده بودند برمیگشت. تاریخ میگوید آخرین روزهای زندگی پولس رسول بسیار سخت گذشت. حوالی سالهای 64- 65 بعد از میلاد واقعۀ عظیمی در شهر روم روی داد. در پی این واقعه امپراطوری روم دست به انتقام شدید از تمام مسیحیان در امپراطوری روم میزند. ما میدانیم که پولس در همین سالها  در زندان حبس شد، آخرین نامۀ خود را به شاگرد خود تیموتائوس نوشت، و چندی بعد از زندان بیرون آورده شد و به فرمان امپراطور نرون محاکمه گشت و سرش از تنش جدا شد. همچنین یکی دیگر از دلیران پرتوان و شاهد زندۀ مسیح، پطرس رسول، در همین سال مصلوب شد. گویی سران کاهنان یهود و بزرگان قوم عاقبت به آرزو و خواستۀ دیرینۀ خود رسیده باشند.)

 

راز اول:

چرا اسلام آنقدر سریع رشد کرد؟

محمد تقریبا حوالی سالهای 512- 514 بعد از میلاد مسیح بدنیا آمد. در سن جوانی بنا به پیشنهاد عموی خود که پرده دار بتخانۀ کعبه بود و با توجه به اینکه محمد نه پدر و نه مادر و نه برادر یا خواهری داشت سعی کرد بقول خودمان او را سر و سامان دهد. عموی محمد او را به کار تجارت کالا وارد کرده بود و محمد در این زمان از سفرهای تجاری و خرید و فروش کالا خبر داشت. پس عموی محمد او را به خدیجه زنی تقریبا چهل ساله اما بسیار متمول و پولدار که در تجارت کالا بسیار معروف بود، آشنا کرده، خدیجه محمد را به شوهری خود میگیرد. بسیاری معتقد هستند که خدیجه همسر محمد یا از قبایل یهود بوده یا اینکه بستگانش از قبایل متمول یهود عربستان بوده است. در دوران محمد مسیحیت  دارای یک امپراطوری بود، اساسنامۀ واحد در سراسر کلیساها داشت، و کلیسا در سراسر امپراطوری روم رشد کرده و آیین مسیحیت در سراسر این سرزمینها تعلیم داده میشد. اما یهودیان در سراسر دنیای آن روز پخش بودند. بخصوص در میان قبایل عرب. زیستن اسرائیلیان با اعراب برای اولین بار نبود که روی میداد. رابطۀ بین اسحاق و اسماعیل در دوران پیری هرگز به ما گفته نشده است، اما میدانیم که آنها با هم پدر خود ابراهیم را دفن کردند( پیدایش 25: 9 ) و میدانیم که برادر یعقوب، عیسو ، دختر اسماعیل بسمه را به زنی خود گرفت( پیدایش 36: 3 ) اما در کتابمقدس بارها یهوه از زبان انبیاء اسرائیل فرمان داده بود که اسرائیل نباید با قبایل بت پرست اعراب هیچ نزدیکی و مشارکتی داشته باشد. وقتی در سالهای 610- 628 هرکلیوس به دنبال شورش های مداوم یهودیان، قتل عام عظمیی در اسرائیل صورت داد و این باعث شد تا تمام اسرائیلیان از سرزمین خود فرار کنند، آنها یکبار دیگر به فرمان خدا گوش نکردند که به نزد اعراب نروند و با آنها هیچ مشارکتی نداشته باشند؛ بلکه بر عکس به دلیل بی ایمانی آنها به میان قبایل عرب رفته و با آنها زندگی کردند. کتابمقدس خاندان عرب و اوج فساد و بت پرستی آنها را با بکار بدن عبارت " چادرهای قیدار " استفاده میکند.( قیدار یکی از دوازده پسر اسماعیل بود. پیدایش 25: 13 )  مزمور نویس میگوید:" وای بر من که در ماشک ماوا گزیده ام و در خیمه های قیدار ساکن شده ام." ( مزمور 120: 5 ) به رغم تمام این هشدارها باز یهودیان به میان این قبایل رفته و با آنان ساکن شدند. شاید بعضی از شماها بگویید انگار هنوز طعم اسارت و تحت تسلط دیگران بودن را نچشیده ام و نفسم از جای گرم در میاید! دوستان عزیز! یادمان بیاید که عیسای مسیح درست در همین زمان در اسرائیل بدنیا آمد، آیا او هرگز سعی کرد تا اسرائیل را بر علیۀ روم بشوراند؟ تعلیماتی بر ضد روم بدهد؟ مگر او یک اسرائیلی نبود؟ مگر او و خانوادۀ او و سرزمین او تحت تسلط روم نبود؟ اما میبینیم که شیوۀ شکست دادن دشمن در تعلیم مسیح تماما با یهود فرق میکند. عیسای مسیح همان امپراطوری روم را با محبت و صبر و فروتنی و تسلیم ارادۀ پدر آسمانی شدن، بدون اینکه شورش یا خونریزی یا قیامی صورت بدهد در سال 352 بعد از میلاد تسخیر کرد. و یهودیان این را نمیتوانستند درک کنند. همانطور که دیدیم آنها در طول تاریخ خود بارها و بارها بنا به دلایل متعدد شورش کردند و این باعث شد تا نهایتا یکبار دیگر از تمام سرزمینی که روزی یهوه به آنها داده بود خارج شوند و مجددا به دلیل بی ایمانی بین بت پرستان و قبایلی که هرگز یهوه را نمی پرستیدند رفته و زندگی کنند. یهوه قبلا از زبان موسی به آنان هشدار داده بود که:" لیکن اگر دل تو برگردد و اطاعت ننمایی و فریفته شده خدایان غیر را سجده و عبادت نمایی پس امروز به شما اطلاع میدهم که البته هلاک خواهید شد و در زمینی که از اردن عبور میکنید تا در آن داخل شده تصرف نمایید عمر طویل نخواهید داشت." ( تثنیه 30: 17- 18 ) آنها به عیسای مسیح ایمان نیاوردند و به زیستن در بی ایمانی در سرزمین داده شده به آنها از جانب خدا ادامه دادند از اینرو آنچه خدا در کتب عهد عتیق خودشان به آنها هشدار داده بود بر آنها اجرا گشت.

از اینرو در زمان محمد قبایل متعدد یهود در بین قبایل عرب زندگی میکردند که دارای ثروت و قدرت بسیاری در اقتصاد مکه و بت خانۀ آن بودند! هر چند آنها در میان قبایل عرب ثروت و قدرت داشتند اما سرزمین وعده را نداشتند. سرزمینی که روزی پدران آنها در آن حکومت کردند. اکنون از آن دور بودند و این به اوج کینه و نفرت و ستیزه جویی آنان به روم که مسیحیت را دین رسمی خود قبول کرده بود مزید ساخته بود. دشمنان یهود تاکنون نه تنها از بین نرفته بودند که روز به روز در تمام دنیا گسترش می‏یافتند! دیدیم که یهود دو دشمن خونین داشت و انتقام و نابودی آنها امید آنها: روم و مسیحیت. هر روز بقای امپراطوری روم که آنان را از خانه و سرزمین آنها بیرون کرده بود، تمام شورشهای آنان را نابود کرده بود، و اکنون مسیحی شده بود برای یهود به منزلۀ خفت و خواری بود. به منزلۀ شکست بزرگ. و باید این را درک کنیم که آنها هرگز نمیتوانستند ببینند آن مسیح که روزی پدران آنها او را مصلوب کرده بودند و شاگردان او را تا به قصد کشتار و قتل عام دنبال کرده بودند، اکنون یک امپراطوری را به نام خود دارد! آزار و شکنجۀ آنها برای همیشه به پایان رسیده است و آنها اکنون قدرت یک امپراطوری را با خود دارند.

پس وقتی محمد از غار حرا برگشت و رویای خود را در میان گذاشت و خبر ناگهان بین قبایل عرب و یهود پخش شد، یهودیان متفکر و باهوش ناگهان نور عظیمی را دیدند که توسط آن میتوانستند برای ابد انتقام خود را از مسیح و روم بگیرند. بیاد داشته باشید که یهودیان در انتظار نبی دیگری نبودند تا از میان قوم اسرائیل بیاید تا آنان را رهبری کرده و نجات دهد، بلکه منتظر آمدن مسیح بودند تا آمده و روم را نابود کرده و قدرت و افتخار و پادشاهی را یکبار دیگر آن هم برای ابد به اسرائیل برگرداند. پس وقتی محمد ادعای رسالت کرد، برای یهودیان این هیچ ارزشی نداشت، زیرا آنها میدانستند، که محمد یک پیامبر برای یهود نمیتواند باشد، بدلیل اینکه او یک یهودی نبود که موسی به قوم وعده داده بود که از میان برادران او کسی را مانند او برای قوم او خواهد فرستاد.( تثنیه 18: 15 ) اما هر چند محمد نمیتوانست نبی اسرائیل باشد او میتوانست نبی عرب باشد! فرزند اسماعیل و از نسل او که اکنون خدا با او سخن گفته است تا برای ملت عرب نجات دهنده باشد! و بدینگونه آنها در ادعای پیامبری محمد، تماما فرصت بزرگی برای انتقام دیدند! هم بر علیۀ روم، هم بر علیۀ مسیحیت و هم بر علیۀ گسترش مسیحیت در دنیا! تاریخ میگوید، این قبایل ثروتمند یهود بودند که بلافاصله از محمد حمایت و پشتیبانی کردند! و رسالت او را برای دنیای بت پرست عرب درست دانستند! یهودیان متفکر بلافاصله دست به کار شده و نه تنها در تحریر قرآن به محمد کمک کردند و از تاریخ یهود با او سخن گفته و آن را در میان گذاشتند تا او آنها را در قرآن وارد کند، بلکه آنها از حیث مالی او را تشویق کردند. این ثروتمندان یهودی مدینه بودند که از او خواستند تا او به مدینه رفته و رهبری اقوام مدینه از جمله قبایل آنها را بعهده بگیرد! محمد به مدینه رفت، و یهودیان مدینه با عزم و ارادۀ بسیار از باور محمد بعنوان پیامبر دفاع کردند. با هم عهد بستند. به او گفتند که نسل او از اسماعیل فرزند ابراهیم است. و به او گفتند که آنها برادر خونی از یک پدر هستند. باور او را بعنوان پیامبر عرب تایید کردند و او را تشویق کردند که در آن استوار و پایدار بایستد. به او کمک کردند و نقل قولها و روایات عهد عتیق را با او در میان گذاشتند و با او از تاریخ ابراهیم و آنچه بر او و پسر او اسماعیل گذشت در میان گذاشتند. آنها الوهیت مسیح را هجو دانسته بودند، قرآن همین را نوشت. آنها مرگ و رستاخیز مسیح را تماما رد کرده بودند، قرآن نیز همین را نوشت. آنها مسیح را بعنوان تنها نجات دهنده رد کرده بودند، قرآن نیز همین را نوشت. هر آنچه یهود از الهیات اساسی و بنیادین مسیحیت تنفر و بیزار بود را با نفوذ خود به محمد گفته و محمد آن را در قرآن ثبت کرد! هر چند پس از به قدرت رسیدن محمد، و اختلافات بین او و قبایل یهود شعله ور شد و این دو را به جنگهایی متعدد بر علیۀ همدیگر واداشت، اما تاریخ اسلام نشان نمیدهد که یهودیان در زیر سلطۀ حکام اسلامی برای مدتی طولانی مورد آزار و شکنجه قرار گرفته باشند. آنها همواره راهی را پیدا کردند که در سرزمینهایی که اسلام حکومت میکند، رشد کنند، نفوذ کنند، تکثیر شوند، و پرستش خود را به طور آزادانه داشته باشند!

تاریخ به ما نشان داده است که یهود و اسلام همواره منافع مشترک داشته و نظرات و باورهایی مشترک در خصوص خدا و پرستش و نحوۀ مقبول شدن در نزد خدا داشته اند. یهودیان همواره با خلفای اسلامی از نزدیک همکاری کرده و در اموری بسیار با هم مشورت کرده اند. در قرآن از موسی بیش از هر پیامبر دیگری سخن گفته شده است و نام اسرائیل بیش از 40 بار در قرآن آمده و بارها در احادیث نقل شده است. مفسران زیادی دین اسلام را شاخه ایی از یهودیت میدانند. زیرا در بسیاری از جهات اساسی با هم شباهت دارند.

جالب اینجاست که بدانید: یهودیان مسلمانان را جز کسانی میدانند که وارد بهشت خدا خواهند شد و نه مسیحیان! از اینرو آنها در طول تاریخ همواره خود را به مسلمانان بیشتر از مسیحیان نزدیک کرده اند. یهودیان به مسلمانان لقب فرزندان ابراهیم را میدهند. یهودیان مسلمانان را شامل آن هفت فرمان خدا به نوح میدانند: یعنی:

 1- بت نپرستید

2- قتل نکنید

     3- دزدی نکنید

4- زنا نکنید

5- نام خدا را به سهل بکار نبرید.

6- گوشت حیوان زنده را نخورید.

 7- از قانون اطاعت کنید.

بر طبق شریعت یهود، مسلمانان به دلیل اینکه این هفت قانون را رعایت میکنند، وارد بهشت خواهند شد. هر چند بارها و بارها در قرآن، بر ضد یهود آیاتی چند را پیدا میکنیم، اما هیچکدام از این آیات قرآن، یهود را مانع نشد که حمایت و بکار گرفتن شمشیر اسلام را برای پیشروی خواسته های خود و گرفتن انتقام از مسیحیت استفاده نکنند! کافیست به تاریخ نگاه کنید و تاریخچۀ یهود و رشد آنها را پس از ورود اسلام به صحنۀ تاریخ مشاهده کنید که چگونه آنها رشد صعودی داشته اند! بعد از قدرت گیری اسلام در کشورهای آن زمان، شما دیگر هرگز شورش و طغیان را از جانب یهود نمیبینید! گویی آنها در زیر پرچم اسلام به هر آنچه که میخواستند دست پیدا کرده بودند. به تاریخ نگاه کنید و از سالی که اسلام وارد صحنۀ تاریخ شده و گسترش آن در امپراطوری روم. نگاه کنید به دوران طلایی تاریخ یهود در اسپانیا، نه در زمانی که مسیحیان اسپانیا را در دست خود داشتند بلکه زمانی که اسلام بخش زیادی از اسپانیا را تسخیر کرد! یهودیان در کشورهای اسلامی بود که به ثروت و قدرت دست یافتند و همان ثروت و قدرت را با خود به اسرائیل وارد ساختند. زیرا وقتی به اساس دین یهود و اسلام نگاه میکنید شباهتی غریب بین هر دوی آنها پیدا میکنید: 

1-   هم یهودیان و هم مسلمانان معتقد هستند که خدا واحد است و نمیتواند تثلیث باشد.

2-   هم یهودیان و هم مسلمانان معتقد نیستند که مسیح برای گناهان بشر مرد.

3-   هم یهودیان و هم مسلمانان به الوهیت عیسای مسیح معتقد نیستند.

4-   قرآن میگوید انجیل را قبول دارد، اما کدام انجیل؟! آن انجیلی که الوهیت مسیح و مرگ و قیام او را بشارت میدهد را هم یهود و هم اسلام هر دو آن را نوشته شدۀ انسان دانسته و دروغ میدانند!

5-   هنوز پس از گذشت هزاران سال یهودیان و مسلمانان هر دو فرزندان ذکور خود را در زمان معین خود ختنه میکنند.

6-   هم یهودیان و هم مسلمانان به تکثیر فرزند برای تولید مثل و گسترش آیین خود باور دارند و آن را بسیار اساسی و حیاتی میدانند. به همین دلیل:

7-   هم یهودیان و هم مسلمانان هر دو به ازدواج دختران و پسران خود به سنین پایین اعتقاد دارند.

8-   هم یهودیان و هم مسلمانان فرزندان خود را از زمان تولد یهودی و مسلمان میخوانند.

9-   هم یهودیان و هم مسلمانان به خوردن غذای حلال و معین و مشخص و تعیین شده توسط رهبران دین و شریعت مبادرت میکنند و هرگز غذایی دیگر نمیخورند.

10-                 هم یهودیان و هم مسلمانان به انجام شریعت و مراعات کردن برای خشنودی خدا و رسیدن به بهشت معتقد هستند.

11-                 هم یهودیان و هم مسلمانان نفوذ و بکارگیری اقتصاد و قدرت و سیاست را به هر شیوه و به هر میزان و به هر قیمت را حق مسلم خود میدانند و از آن به هر نحوی برای فواید خود استفاده میکنند.

12-                 هم یهودیان و هم مسلمانان معتقد هستند که باید از دشمن انتقام گرفت و آن کس که به مال و ناموس تو تجاوز میکند تو نیز باید چنین کنی.

ادامه دارد...