X

اهمیت فکر در زندگی مسیحی

اهمیت فکر در زندگی مسیحی

پرستش حقیقی و زندۀ خدا با تمام فکر خود

نوشتۀ: ح.گ

یادم میاید روزی را که بازی کردن شطرنج توسط حکومت اسلامی ایران حرام اعلام شد! روزی را یادم میاید که از معلم دینی خودم پرسیدم چرا باید وجود خدا را قبول کنیم و من از مدرسه اخراج شدم و برادرم به من گفت دیگر هرگز چنین سوالهایی را از معلم های خودم نپرسم! یادم میاید روزی که نمیتوانستم آنچه در فکرم بود را بیان کنم و من در این فشار و خفقان، رویا میدیدم، رویاهایی که از افکارم نشات گرفته بود. یادم میاد روزی که دانش آموزها به من لقب " رویایی " دادند. و من رویایی دیدم که بزرگتر از تمام دنیای بسته و تاریک و خفۀ من بود. رویایی که امروز تمام حقیقت وجود من شده است. حقیقت عیسای مسیح. حقیقت انجیل او. حقیقت کتابمقدس... و من میخواهم این حقیقت را با شما در میان بگذارم. این آن حقیقت است:

دنیای اطراف ما به سرعت در تغییر است. تغییرات این دنیا در تمام ابعاد گسترش یافته است. تا صد سال پیش کلیسایی نبود( بله کلیسا، نه مردم غیرایماندار)که خداوندی عیسای مسیح را به زیر سوال ببرد، یا حقانیت و درستی کتابمقدس را سوال کند. تا همین چند سال پیش همجنس بازی یک فساد بود، امروز همجنس بازان به رسمیت شناخته شده و در تلاش این هستند که حقوق اجتماعی خود را تصاحب کنند! تا دیروز کلیسا هرگز همجنس بازی را با نگاه اختیار و یا ارادۀ آزاد و یا شیوۀ زندگی نگاه نکرده بود، امروز کلیساهایی هستند که واعظین آن چنینند. تا دیروز هر تعلیم و هر باوری خارج از کتابمقدس برای کلیسا و ایمانداران غیرمجاز و مردود بود، امروز کلیساهایی هستند که از ابزار و رفتارهایی خارج از کتابمقدس برای رشد ایمانداران خود استفاده میکنند. استفاده کردن از تمرینات بدنی آیین بودیست مانند یوگا، تکرار دعاهای خاص، اعتقاد داشتن به امور مرموز و سّری، شمع روشن کردن در روزهای معین، تصاویر و سمبل ها را اهمیت دادن، و دردآور این است که خود را مسیحی میدانند؛ آن هم مسیحی واقعی، درست زمانی که تمام کتابمقدس را به زیر سوال میبرند و آن را نوشتجات گروهی از کسانی میدانند که افکارشان محدود بوده و نتوانسته حقیقت ماورای سخنان مسیح را درک کنند اما آنها توانسته اند! همان کتابمقدسی که عیسای مسیح خداوند پس از قیام خود از مرگ از تمامی آن( تورات- کتب انبیاء- مزامیر) استفاده نمود و به ایمانداران ناباور خود نشان داد که چگونه مسیح میبایست جسم گرفته، خیانت و تسلیم شود، بر صلیب بمیرد و روز سوم قیام کند.( لوقا ۲۴: ۲۵- ۲۷ و ۴۴- ۴۷ )

دنیای ما به سرعت در تغییر است و ما شاهد هستیم که میزان کلیساهایی که معتقد و وابسته به تمامی کتابمقدس باشند و آن را موعظه کنند کم و کمتر میشوند. مردم گوش به آیات کتابمقدس نمیدهند بلکه هر کس که بتواند حال خوبی به آنها بدهد، به آنها قوت بدهد و انگیزه ایی برای زیستن و معنایی برای زندگی و اینکه آنها را و حقوق آنها را تایید نماید میسپارند. یک خانم ایرانی مسلمان از جول اوستین و جوسی مایر خیلی تعریف میکرد و معتقد بود اینها مسیحیان واقعی هستند و این خانم به مدت سه سال به سخنان این دو گوش میداده، نمازش را ترک نکرده، سفرۀ ابوالفضل خودش را داشت روزهای جمعه شمع های خودش را نذر میکرد. جلسۀ دعا در منزل خودش داشت و شدیدا معتقد بود که خدای واقعی الله است و هدف او همان چیزی است که جول اوستین و جوسی مایر میگویند: سعادت و خوشبختی برای همه. صلح و آشتی با همه. آدم خوب و مفیدی بودن. و بقول هنرپیشۀ فیلم " مارمولک " همۀ راهها ما را به خدا میبرد.

و من و شما در این میان قصد داریم از خداوندی عیسای مسیح، گناه انسان، کفارۀ شدن مسیح، بهشت و جهنم، از انجیل عیسای مسیح سخن بگوییم. یعنی همان انجیلی که برای یونانیان پوچ و بی معنی و برای یهود لغزش بود. و دوستان همان انجیل همین امروز برای انسان قرن دوهزار همان معنا را دارد. پس تکلیف ما چیست؟ دوستان عزیز مسیحی! برادران و خواهران من در مسیح! باید خود را آماده کنیم. مطالعه کنیم. کتابمقدس را بیشتر و عمیقتر بدانیم. کتابهای آموزندۀ مسیحی را مطالعه کنیم. از ابزارهای مطالعاتی  مفید استفاده کنیم. از همه مهمتر با بافت فکری مردم دنیای اطراف خود آشنا شویم و آماده باشیم تا با هر شخصی درخور موقعیت و بافت فکری او عیسای مسیح را بشارت بدهیم. چه میگویم؟ میگویم باید خود را برای ردررویی با قشری آماده کنیم که دانش گیج کننده و مخلوط فراوان آنها از همه چیز آنها را تماما مقاومت کننده و مخالفت کننده با حقیقت انجیل بار آورده است. برای اینکه به سهم و تجربۀ خود برای شما در این خدمت مقدس مسیحی کمک و یاری ایی باشم. من سه ایه از کتابمقدس را به شما ارائه میدهم تا شما با درک این سه آیه موقعیت خود را بدانید، موقعیت مدعی خود را نیز بدانید.

سه آیۀ اساسی در کتابمقدس

من هرگز میل ندارم از میان کتابمقدس دو یا سه تا آیه را انتخاب کنم و بگویم اینها بهترین هستند. تمام کتابمقدس از الهام خداست. تمام کتابمقدس عمیق و حقیقت الهی است. اما گاها شما برای موضوع سخن خود، ممکن است چند آیه را از کل کتابمقدس گلچین کنید، آن را بر طبق صحت و درستی زمینۀ آن، برای پیشبرد بیان نظریۀ خود استفاده کنید. مادامی که این با شیرازۀ کلی کتابمقدس منافاتی نداشته باشد، کار شما اشکالی ندارد. پس من قصد دارم تا سه آیه را برای این موضوع خودم برای شما قید کنم که برای این گفتگوی ما بسیار مناسب و رسانندۀ آن پیامی است که در دل خودم با هدایت روح مقدس خدا برای شما عزیزانم در مسیح دارم.

الف- شناخت کتابمقدس و اهمیت فکر در پرستش حقیقی خدا

متی ۲۲: ۳۴- ۴۰

"اما چون فریسیان شنیدند که صدوقیان را مجاب نموده است با هم جمع شدند. و یکی از ایشان که فقیه بود از وی به طریق امتحان سوال کرده گفت: " ای استاد کدام حکم در شریعت بزرگتر است. عیسی ویرا گفت: " اینکه خداوند خدای خود را به همۀ دل و تمامی نفس و تمامی فکر خود محبت نما. اینست حکم اول و اعظم. و دوم مثل آنست یعنی همسایۀ خود را مثل خود محبت نما. بدین دو حکم تمام تورات و صحف انبیاء متعلق است."

 همانطور که میدانید عیسای مسیح همان آیات تثنیه 6: 5- 6 را برای فریسیان بیان میکند که در بین اسرائیلیان معروف است به قانون " شَّما ". نوزاد اسرائیلی اولین قانونی که یاد میگیرد این قانون است! ما میتوانیم ساعتها در خصوص این دو آیه صحبت کنیم. اما نکته ایی که قصد دارم توجه شما را به آن جلب کنم این است که از همان ابتدا یهوه از قوم اسرائیل میخواهد که او را با تمام خود محبت کنند. یعنی چه تمام خود؟ نه فقط با تمام قلب و احساس خود، نه فقط با تمام غیرت و تعصب خود و نه فقط با تمام فکر و منطق خود، بلکه در ترکیبی از این سه: دل و نفس یا جان و فکر. چقدر ما ایمانداران در به جا آوردن این قانون ساده ضعف داریم! آنچه عیسای مسیح در متی آن را یکی از تنها ترین احکام عظیم میداند، شیرازه و اساس ایمان ماست. اگر خداوند هر سه را در توازن نمیخواست، آن را در کنار هم قرار نمیداد. به نظر میرسد، همۀ ما راه دل و وجود خود را به خدا دادن را میدانیم. حدااقل میخوانم که همه خدا را دوست دارند و همه خدا را پرستش میکنند و همه میگویند او را دوست دارند و " قربون او میرن"! این خیلی عالی است! اما چقدر خدا را از راه فکر خود محبت میکنیم؟ چقدر خدا را از راه فکر خود به دیگران بشارت میدهیم و نه فقط از راه احساس و حرف؟ جی. پی. مورلند در کتاب ارزندۀ خود بنام: خداوند را با تمام فکر خود محبت کنیم؛ میگوید، " ما مسیحیان هرگز نباید فراموش کنیم که خدا ما خدای راستی، دلیل و منطق است."  دقت کنید به اهمیت این موضوع: خدا را با تمام فکر خود محبت کردن، مانندِ به اندازۀ برابر با تمام دل و جان خود، یک حکم است و عیسای مسیح آن را تایید و تکرار کرده است و فرمان به اجرای آن داده است. پس باید اهمیت داشته باشد. داود در مزمور خود از زبان یهوه این هشدار و تذکر را به ما میدهد: "ترا حکمت خواهم آموخت و به راهی که باید رفت ارشاد خواهم نمود، و ترا به چشم خود که بر تست نصیحت خواهم فرمود. مثل اسب و قاطر بیفهم مباشید که آنها را برای بستن بدهنه و لگام زینت میدهند و الا نزدیک تو نخواهند آمد."( مزمور 32: 8- 9 ) آنچه که در دو آیه برای ما ثبت شده است، گویای این است که خداوند از ما میخواهد تا از حکمت آسمانی خدا که توسط کلام مقدس خدا و روح او در ما به واسطۀ ایمان به مسیح خداوند برای ما مهیا میباشد، استفاده کنیم. زیبایی این دو آیه در این است که حکمت در زمان حاضر مهیاست، خدا توسط کلام و روح خود در حال حاضر به ما آن را تعلیم داده، راه را برای ما معلوم کرده، شفاعت خود را نیز بر ما دارد پس چرا ما باید مانند اسب و قاطر طوری عمل کنیم که بی فهم هستیم و حتما باید دهنه از جانب فلان معلم دروغین یا فلان واعظ دروغین که تعلیم و سخنانش شیرین اما زیستن در آن کشنده و مهلک است پیروی کنیم؟ تنها دلیل اینکه این پیش میاید این است که ما از فکر خود استفاده نمیکنیم. اگر از فکر خود که بر طبق سندیت این آیه به ما داده شده است استفاده کنیم، قادر خواهیم بود تا تعالیم نادرست را تشخیص بدهیم و جان و فکر خود را اسیر تعالیم دروغین دیگران نکنیم.

ما خدای کتابمقدس را چقدر میشناسیم؟ کتابمقدس خود را چقدر میشناسیم؟ مردمی که اطراف ما روزانه با آنها برخورد میکنیم و گاها ایمان ما را به زیر سوال میبرند چقدر میشناسیم؟ چقدر خدایان غیر از یهوه را میشناسیم؟ جوانان نسل امروز و آینده را چقدر میشناسیم؟ ماهیت آنها، شخصیت آنها، نفوذ آنها و چگونگی رابطۀ آنها با پرستندگان خود؟ از نظریات " نهیلیسم" ، " طبیعت گرایان"، "پست مدرنیست "، " دیکانستراکشنیست"، " یونیورسالیست" و از عقیدۀ تازه متولد شدۀ " مسیحیت عصر جدید" و یا از " ایمرجنت چرچ" چه میدانیم؟ با طرز تفکر مردم اطراف چقدر اشنایی داریم؟ یا اینکه نه، بقول " چارلز سویندال": "همانطور که متوجه نبودیم زمانه در اطراف ما عوض شده است"، مردم به تعالیم و ایده و باورهایی تعلیم داده شده اند که ما هرگز از آنها آشنایی نداریم. خدا را شکر که کتابمقدس مسیحی ما، به آن اندازه که قادر باشیم تا دیدگاه مسیحی درخور زمانۀ خود داشته باشیم را همواره تشویق و تعلیم داده است و به ما تعلیم داده است که چگونه و چه وقت و در چه مکانی چه بگوییم و چه نگوییم و چگونه بگوییم که انجیل مسیح به درستی بشارت داده شود تخم کاشته شود، و چه بسا روزی نام مسیح در زمین خاک انسانی که شما بر او تاثیر گذاشته بودید دانه رشد کرده و جان دیگری پیدا شده و جان دیگری نام خدای پدر را در مسیح خداوند به عظمت و بزرگی جلال دهد.

ب- اهمیت تازه نگه داشتن فکر در تشخیص ارادۀ خدا

رومیان ۱۲: ۱- ۲ 

" لهذا ای برادران شما را به رحمتهای الهی خدا استدعا میکنم که بدنهای خود را قربانی زندۀ مقدس پسندیدۀ خدا بگذرانید که عبادت معقول شما است. و همشکل اینجهان مشوید بلکه به تازگی ذهن خود صورت خود را تبدیل دهید تا شما دریافت کنید که ارادۀ نیکوی پسندیدۀ کامل خدا چیست؟"

در این دو ایه که در آن الهیات عمیق مسیحی گنجانده شده است پیامی ازلی برای همۀ مسیحیان در عصر و دوره ایی که ممکن است باشند نهفته گشته و از آنها خواسته شده تا آن را اجرا نمایند. آیۀ 1 از نگرش و شیوۀ برخورد یک مسیحی در رابطۀ خود با خالق و نجات دهندۀ خود، و آیۀ 2 از برخورد و رفتار او با دنیا و سیستم اجرایی آن سخن گفته است. پولس رسول در این رسالۀ تنومند خود قبل از اینکه به فصل 12 برسد در خصوص مطالب مفید متعددی سخن گفته است: از ماهیت و ذات انسان و ناتوانی انسان برای رستگاری خود. از نجات که نه بواسطۀ عمل و شریعت بلکه بدلیل فیض و محبت خدا از راه ایمان حاصل میشود. در فصول 6 تا 8 از ماهیت یک ایماندار زمانی که به عیسای مسیح ایمان میاورد سخن میگوید و اینکه در او و برای او چه چیزی در این ایمان روی خواهد داد، عیسای مسیح برای او چه خواهد کرد و او چه باید در این زندگی تازه انجام دهد. در فصل 9 تا 11 پولس رسول از اسرائیل یاد کرده است، از نقشۀ خدا و طرح خدا برای قوم خود؛ از رابطۀ اسرائیل با خدا و نقش عیسای مسیح برای قوم اسرائیل برای رستگاری آنها. و رحمت بیکران خدا برای قوم اسرائیل و همۀ انسانها. و او در پایان فصل 11 پس از معرفی کردن این خدای زنده، خدای خداوند ما عیسای مسیح و آنچه او در مرگ مسیح بر صلیب برای ما انجام داده است، چنین میگوید: "زیرا کیست که رای خداوند را دانسته باشد یا که مشیر او شده؟ یا که سبقت جسته چیزی بدو داده تا به او باز داده شود. زیرا که از او و به او و تا او همه چیز است و او را تا ابدالاباد جلال باد آمین."

پولس در این دو آیۀ رومیان 12: 1- 2  که در ادامۀ آیات 35 و 36 فصل یازده آمده اند از ما " التماس " میکند که برای چنین خدایی که از او و به او و تا او همه چیز است و او را تا ابدالاباد جلال و عظمت باد، بدنهای خودمان را تقدیم کنیم. یعنی چه تمام بدنهای خودمان را؟ در آیات بالا در متی 22: 37- 43 عیسای مسیح فرمود که چگونه یهوه خدای خود را محبت نماییم؟ با تمام دل و تمام نفس و تمام فکر خود؛ این سه بعد وجود آدمی است. وقتی پولس رسول میگوید بدنهای خود را تقدیم کنید منظور او همین سه بعدی که انسان را تشکیل میدهد میباشد. جسم و جان و فکر. اگر کسی بپرسد چرا؟ پاسخ ساده و صریح آن در آیۀ 1 این است که " به رحمتهای خدا استدعا میکنم "؛ یعنی شما فیض و رحمت خدا را چشیده اید. شما از مرگ به حیات آمده اید. شما نجات یافته اید. شما وارث ملکوت خدا هستید. شما فرزندان خدای زنده خوانده شده اید. شما هم ارث با اسرائیل هستید. به دلیل تمامی این رحمتهایی که خدا برای من و شما انجام داده است، اکنون پولس بر حسب این رحمتهای خدا به ما از ما میخواهد که تمام جسم و جان و فکر خود را تقدیم خدا کنیم. اما جالب اینجاست که او این تقدیم کردن را به قربانی تقدیمی تشبیه ساخته است. قربانی کشته میشد و جانش و خونش را فدا میکرد اما خود قربانی نبود که مقبول خدا میشد بلکه شخصی که قربانی را تقدیم میکرد. پولس میگوید ما آن قربانی هستیم نه آن شخص که قربانی را تقدیم میکند. ما خود آن قربانی هستیم، چه وقت؟ وقتی که تمام خودمان را تقدیم خدا میکنیم. سپس پولس اضافه میکند که آیا میخواهید خدا را با تمام دل و جان و فکر خود پرستش کنید: این تقدیم کردن شما همان پرستش راستین شماست. آیۀ دوم بلافاصله در ادامۀ آیۀ اول آمده است. پولس میگوید وقتی که تمام خودتان را تقدیم خدا کردید. مراقب باشید که با سیستم فکری دنیا، با آن سیستمی که در دنیا در جریان است، طرز تفکر دنیا، شیوۀ دنیا، باور دنیا، همشکل نشوید. چرا؟ زیرا اگر همشکل شویم، هرگز قادر نخواهیم بود تا تمام خودمان را مانند قربانی زنده تقدیم خدا کنیم. اما چگونه میتوانیم و قادر خواهیم بود تا در این جریان قوی رودخانۀ دنیا که گویی نیرومندترین ایمانداران را نیز با خود میشورد و میبرد مقاومت کنیم و پیش برویم. پولس تنها یک راه پیشنهاد میدهد: " به تازگی ذهن خود صورت خود را تبدیل دهید." ترجمۀ عصر جدید میگوید: " با تجدید افکار، وجود شما تغییر شکل یابد" تازگی ذهن یا تجدید فکر به این معنا نیست که فکری تازه و برداشتی تازه را دنبال کنیم. بلکه با توجه به محیط و فرهنگ و دانش و آنچه مقتضی است، درک کنیم که چگونه باید در این محیط برای مسیح زندگی کنیم و چگونه در چنین محیطی تمام خودمان را مانند قربانی زنده و مقدسی تقدیم خدا کنیم. دو هزار سال از انجیل عیسای مسیح گذشته است. زمان تغییر کرده است. مردم تغییر کرده اند. فرهنگ و زبان و سنتها تغییر کرده اند. برای زیستن مفید مسیحی وار در چنین محیطی قادر خواهیم بود برای مسیح زندگی کرده و او را بشارت بدهیم. درک طرز تفکر مردم، آنچه دنیا به آنها میدهد، تعالیم دروغ، تنها با بکار بردن فکری تنومند و قوی در مطالعه و دانش درست کتابمقدسی میسر است، جز این، ما از محیط دور خواهیم ماند و همواره از بشارت دادن انجیل شکست خواهیم خورد. اولین رویداد چنین شکستی، عدم شناخت ارادۀ خدا برای زندگی ما خواهد بود. و عدم این شناخت ما را قطعا به فساد و نابودی میکشاند.

 

پ- اهمیت فکر در ایستادن و دفاع کردن

اول پطرس ۳: ۱۵

" بلکه خداوند مسیح را در دل خود تقدیس نمایید و پیوسته مستعد باشید تا هر که سبب امیدی را که دارید از شما بپرسد او را جواب دهید لیکن با حلم و ترس."

بشارت مسیح مصلوب شده برای گناهان بشر را از مسیحیت بگیرید، آن را تماما به یک دین زیبا و قشنگ دنیوی تبدیل کرده اید! چرا این را میگویم؟ لطفا خوب دقت کنید! روزی که عیسای مسیح وارد کنیسه ایی که در ناصره بود شد را بیاد دارید؟ به او لوحه ایی از اشعیاء نبی را دادند. لوحه ها گاها از چندین فصل یک کتاب تشکیل میشد. بخصوص لوحۀ اشعیاء نبی بدلیل طولانی بودن آن نمیتوانست فقط در یک لوحه گنجانده شود، برای همین به احتمال زیاد آن به لوحه های متعددی تقسیم شده بود. اما تمام لوحۀ اشعیاء نبی مجزا و در یک بستۀ جدا نگهداری میشد. لوقا میگوید: " آنگاه صحیفۀ اشعیاء نبی را بدو دادند و چون کتاب را گشود موضعی را یافت که مکتوب است."( لوقا 4: 17 ) اولا عیسای مسیح تمام اشعیاء نبی را خوانده و تمام تقسیم بندی این لوحه را میدانست. و آن روز برای آنچه که خود را آماده کرده بود، عمدتا و از نیت قبلی و با فکری راسخ از آنچه که قصد داشت از آن سخن بگوید، از میان تمام لوحه آن بخشی از لوحۀ اشعیاء نبی را پیدا کرد که در بارۀ پیشگویی مسیح موعود و کاری که او انجام خواهد داد بود. عیسای مسیح میتوانست، از لوحۀ اشعیاء نبی بخش دیگری را بخواند و یا میتوانست همان بخشی را که خواند را فقط با خواندن آن تمام کند و بنشیند و از آن برای مردم کنیسه سخن بگوید. اما او چنین نکرد. او آیۀ مورد نظر خودش را خواند. لوحه را بست و به خادم کنیسه سپرد. چشمان همۀ اهل کنیسه به او دوخته شده بود. دو تا انتخاب داشت. به مردم احساس خوبی میداد. آنها را امیدوار میساخت. تشویق میکرد. امید از زندگی پیروزمند میداد و وعده های خدا و موفقیت( کاری که امروز مبشران تلویزیونی انجیل خوشبختی و فرآوردی میکنند)؛ یا آنچه که برای آن خوانده و فرستاده شده بود را با دلیری و شجاعت به زعم اینکه میدانست چه بر سر او خواهد آمد و به زعم اینکه میدانست تمام زندگی او برای همیشه با این اعتراف تغییر خواهد کرد، دردها و شکنجه ها و توهینها و نهایتا مرگ را ملاقات خواهد کرد را با تمام وجود خود خریده و آن را موعظه کند. و او راه دوم را انتخاب کرد: " آنگاه بدیشان شروع به گفتن کرد که امروز این نوشته در گوشهای شما تمام شد." عیسای مسیح میتوانست هرگز پا به کوچه های اسرائیل نگذارد و از توبه کردن زیرا ملکوت خدا نزدیک است موعظه نکند. او میتوانست هرگز با رهبران و مذهبیون یهود روبرو نشود و ادعایی خدایی خود را هرگز بیان نکند، از دروغ و ریای آنها هرگز حرف نزند، هرگز درون سیاه و گناهکار انسان را برملا نسازد. میتوانست هرگز کاری به کار کسی نداشته باشد، افرادی را جمع کند، زمان خوبی با آنها داشته باشد به ماهیگیری برود، به نجاری خود ادامه بدهد در جشنهای آنها شرکت کند و هر وقت هم لازم میدید و به شرط اینکه مراقب میبود کسی به او برنخورد، خیلی رام و بی آزار از امور آسمانی سخن میگفت. اما عیسای مسیح چنین نکرد. او ایستاد و با صدای بلند فریاد زد :" هر که تشنه باشد نزد من آید و بنوشد. کسی که به من ایمان آورد چنانکه کتاب میگوید از بطن او نهرهای آب زنده جاری خواهد شد."( یوحنا 7: 37- 38 ) او پادشاه یهود بود، اما جایی برای اینکه سرش را بگذارد نداشت. او خادم انسان شد و غمخوار درد آنها گشت. او پسر انسان بود که جانش نه تنها برای اسرائیلیان بلکه برای تمام مردم دنیا میسوخت. او آن خدای زنده متجسم شده بود که از مقام آسمانی خود جسم گرفت، در کوچه های فساد و شرارت و دروغ و شاهراهای ریا و نفرت دنیای ما قدم زد. جانش برای ما سنگین شد. برای ما دلش شکست، برای ما خیانت شد، انکار شد، تنها گذاشته شد، سیلی خورد، آب دهان به رویش انداخته شد، بر صلیبی که هرگز جای او نبود میخکوب شد، و وقتی دهانش از درد و فشار خشک شد و آب خواست به او سرکه دادند. برای ما خدای پدر او را بر بالای صلیب لحظه ایی ترک کرد. عیسای مسیح ناصری میتوانست هیچکدام این مصیبتها را متحمل نشود. هیچکدام! میتوانست بودایی دیگر برای اسرائیلیان شود. یا میتوانست یک معلم تنومند و فریسی با غیرت شود، از قدرت و نفوذ و شهرت و احترامی که مردم به او میگذاشتند سرمست شود؛ اما او همه چیز را بخاطر ارادۀ پدر آسمانی خود خوار شمرد و تمام خودش را، تمام جان و دل و فکر خودش را تقدیم خدای پدر نمود. و برای طرح الهی خدا برای انسان گناهکار ایستاد، آن را موعظه کرد، آن را بشارت داد، شاگردانی تهیه نمود، آنها را نیز مهیا ساخت، آنها را نیز تعلیم داد تا آنها نیز پا در راهی بگذارند که او گذاشت و آنها نیز راه او را دنبال کنند.

وقتی پطرس رسول در رسالۀ خود چنین مینویسد، در مرحلۀ اول خودش را مثال نمیزند. زیرا خود در مرحلۀ اول خداوندش را باور نکرد، از او دفاع نکرد و از ایمانی که به او داشت با کسی سخن نگفت. اما از خود عیسای مسیح مثال میزند. او نمونۀ خود عیسای مسیح را مثال میزند که چگونه ایستاد و از آنچه که برای آن به زمین فرستاده شده بود دفاع کرد. اما زمان گذشت. پطرس رسول روح القدس خدا را دریافت کرد. در کلام رشد نمود. در ایمان تقویت یافت. و پطرس بزدل به ایمانداری شجاع و دلیر مبدل شد که برای ایمانش روبروی همان شورای ایستاد که خداوندش را به دروغ به مرگ سپرده بود. او برای نام خداوندش ایستاد و از آن دفاع کرد و برای آن شکنجه شد و از اینکه شکنجه شده بود خوشحال و شاد شده بود که لایق این گشته تا برای خداوندش آزار ببیند. برای پطرس رسول ایستادن و دفاع کردن از حقیقت پسر خدا، مانند روز روشن بود. او میدانست که به قیمت گرانبهایی خریده شده است، به قیمت خون عیسای مسیح، برای پطرس تنها یک انگیزه برای زیستن باقی مانده بود: ایستادن و دفاع کردن از ایمانی که به عیسای مسیح داشت. او هر چند پیر بود اما شاهدی بر زحماتی بود که بخاطر نام مسیح که بر خود داشت و انجیلی که موعظه میکرد متحمل میشد.

در آیۀ بالا پطرس میگوید: " و پیوسته مستعد باشید تا هر که سبب امیدی را که دارید از شما بپرسد او را جواب دهید" عبارت جواب دادن در لغت اصلی یونانی خود به منظور دفاع کردن است: " آپالیجتیک ". وقتی پطرس رسول این واژه را در گفتۀ خودش قید کرد در حقیقت نمای یک رودررویی و پاسخگویی به سوالی داشت که شخصی یا مقامی یا مقام مسئولی از شما در بارۀ ایمان شما به عیسای مسیح میپرسد. این در زمان پطرس رسول در زمان پیشرفت و رشد مسیحیت جوان که همراه با شکنجه و زندان و کشتار مسیحیان بود یک عبارت بسیار معنادار و سنگین بود. پطرس به خوانندگان نامۀ خود میگوید، آماده باشید تا نه از ایمان خود " پوزش " بخواهید، که همتراز با معنای کلمۀ " آپالجی " یا " آپالجتیک " میباشد بلکه از آن دفاع کنید، گویی در دادگاه هستید و از شما دلیل اعتراف شما را میپرسند و پطرس میگوید از ایمان خود کوتاهی نیایید، عذر نخواهید،  بلکه از آن " آپالجتیک" کنید یعنی از آن دفاع کنید. من چگونه میتوام از ایمانم به مسیح دفاع کنم در دادگاهی که روشنفکران و متفکران قرن حاضر حضور دارند، معلمین دروغ به فراوانی همان انجیلی را در دست دارند که من و شما داریم و اتفاقا آنها به مراتب حضار و شنوندگان و پیروانی بیشتر از سخنان شما دارند! شما چگونه میتوانید از انجیل راستین و پیام راستین مسیح دفاع کنید اگر دانش مسیحی شما کفایت نکند؟ این مجددا به ما از اهمیت فکر یک مسیحی سخن میگوید. فکری که در این دانش غنی شده است. من نمیگویم که باید مدرک مسیحی داشته باشید تا بتوانید چنین رودررویی با آنانی که از ایمان ما میپرسند پاسخگو باشیم، و همچنین سعی ندارم این را برای شما دشوار کنم، هر چند به نظر چنین میاید، اما نیست. تمام هدف من این است که شما را تشویق و دعوت کنم که به چند قدم بزرگ و مداوم در ایمان مسیحی:

الف- پیش از آغاز مطالعه کتابمقدس قطعا باید به حضور روح القدس خداوند رفت و در فروتنی از او خواست که به ما تعلیم بدهد.

ب-در مطالعات خودمان از کتابمقدس ظرافت و دقت و پشتکار به خرج بدهیم. سعی کنید حداقل سالی یکبار کل کتابمقدس را از پیدایش تا مکاشفه بخوانید.

پ- از مطالعه یک کتاب آغاز کنیم و آن را به پایان برسانیم. هیچ عجله ای در تمام کردن کتاب نیست بلکه درک درست از مسیر نوشته و نکات مهم اشاره شده در آن.

ت- کتابهای بسیار مفیدی هستند که به درک عمیق تر کتابمقدس به ما کمک میکنند از خواندن آنها غفلت نکنیم. 

ث- آیات و بخش های از کلام را حفظ کنید. سعی کنید مکررا آنها را در طول روز در طول هفته تکرار کنید. و همچنین زمانی را در طول روز به اندیشیدن در سکوت به آنچه در کلام خوانده ایم اختصاص بدهیم.

ج- اگر مواردی در مسیر مطالعه کتابمقدس هست که سوال برانگیز است به آن اهمیت بدهید و سعی کنید در پی پاسخ آنها با مشورت کردن و گفتگو با دیگر مسیحیان وفادار و قابل اعتماد به کلام مقدس خدا  باشید.

چ-هرگز خودمان را واقف بر کل الهیات و دروس گرفته شده از کلام مقدس ندانیم. هیچکس همه چیز را نمیداند! و هر کس سهمی خاص برای درک امور الهی دارد، کم یا بیش. پس همواره فروتنی و خادم وار بودن را در مطالعه و سخن گفتن از کتابمقدس و ایمان خود نزد دیگران پیشه کنیم.

در آخر با این جملۀ زیبا و غنی از سی. اس. لوئیس این مقاله را به پایان میرسانم:" خداوند ایماندارانی میخواهد که قلبشان مانند کودکان باشد اما سرهایشان رشد کرده و به بلوغ رسیده باشد."

 

نوشته: حسین گل هاشم