بر کجا ایستاده ایم؟
نگاهی به حقیقت خداوندی عیسای مسیح در ایمان مسیحی ما در این دنیای کنونی
شما ممکن است سخنوری بسیار تنومند در کلیساها و کانال های مسیحی تلویزیون و رادیو باشید، دارای دانش والای روز، الهیات را بدانید و کتابمقدس را نیز بخوبی خوانده اید، گمان میکنید این مانع شما میشود که اساس و بنیان شما در بارۀ شخصیت و ذات عیسای مسیح ذره ذره فرو نریزد؟ روزی که خداوندی عیسای مسیح و شخصیت الهی او برای ما کم رنگ، یا عادی، یا فراموش شد، آن روز، روز سقوط روحانی ماست، ایمان ما ایمان مسیحی نیست؛ زیرا دیگر بر اساس مسیح خداوند نیست؛ از آنجایی که مسیحیت، خود مسیح است و خود مسیح بر طبق شهادت کتابمقدس، بر طبق فرمایش خود او و اعمال او و همچنین شهادت شاهدین بسیاری خود خدای متجسم بر روی زمین بود و هنوز خداوند است. این خطری که امروز من آن را هشدار میدهم دقیقا همان رویدادی است که بر مسیحیت در اروپا بصورت گذشت زمان روی داد و امروزه مانند جذامی بدن کلیسای مسیح را در غرب میخورد! فشار دنیا بر کلیسا بسیار زیاد است. آنانی که طبیعت گرا و فرااندیشه( پُست مدرن) هستند، آنانی که بیخدا هستند، حتی مذهبیون از جمله بودایی ها، یهودی های و مسلمانان با این تاکید مسیحیت سنتی شدیدا مقاومت میکنند و تمامی قصد آنان نه برداشتن نام مسیح از مسیحیت، بلکه برداشتن خداوندی مسیح از مسیحیت است.
و به دلیل این فشار بسیاری از واعظین، کلیساها برای جلب نظر مردم و دنیای اطراف ( و شرمندانه است که بنویسم برای اضافه کردن به تعداد خود) پیام انجیل خود را، عیسای مسیح انجیل را بنا به باب و سیاق شنوندگان خود معرفی کرده و موعظه میکنند. کلیسای غرب و قریب زیادی در اروپا، از هویت و شخصیت الهی مسیح عقب نشینی کرده و مسیح و مسیحیتی را موعظه میکنند که هیچ با خود شخصیت عیسای مسیح تاریخ و مسیحیت تاریخی شباهتی ندارد.
دنیای امروز با تمام قدرت کلیسا را به این سمت عقب نشینی میدهد که از مقام و شخصیت مسیح سخن نگوید. به ما میگویند به زلزله زده ها، سیل زده ها و بیماران از طرف کلیسا کمک مالی و جانی کنید، از آزادی بیان و حقوق بشر دفاع کنید و آن را ترویج بدهید، خواهان دفاع از حکومت وقت و پشتیبانی از آن و قوانین آن باشید، اما نام مسیح را بعنوان خداوند نبرید. زیرا برای دنیا معنی نداشته و ندارد که فقط در نام مسیح نجات باشد، برای یهودیان نداشت، برای رومیان نداشت، برای دنیای اسلام نداشت و ندارد برای دنیای امروز نیز ندارد.
در پی یکی از تکالیف درسی خود از تعداد سی نفر از مردم عادی در خیابان سوالاتی چند پرسیدم، جالب اینجا بود که این سی نفر خود را مسیحی خواندند و در خانوادۀ مسیحی رشد کرده و کتابمقدس را بقولنا میدانستند. وقتی از آنها پرسیدم که به نظر شما یک شخص چه باید بکند و یا به چه معتقد باشد که به بهشت برود؟ پاسخ آنها شگفت انگیز بود! کار خوب انجام بدهند، شهروند خوب باشند، اصول اخلاقی را دنبال کنند و نهایتا قانون طلایی را دنبال کنند. و وقتی از آنها پرسیدم که آیا به نظر شما هر کس که چنین کند، بودایی، هندو، مسلمان، بی خدا، وارد بهشت خواهد شد؟ همۀ انها پاسخ دادند، قطعا! پرسیدم چطور است که وقتی از خود این گروه میپرسید که ایا شما بعد از مرگ وارد بهشت خواهید شد، گروهی میگویند که اصلا بهشتی نیست، و گروهی میگویند " انشاالله!" آنها مطمئن نیستند اما شما مطمئن هستید؟! و وقتی به آنها از فرمایش خود عیسای مسیح در انجیل یوحنا گفتم که او فرمود، من تنها راه و راستی و حیات هستم و هیچکس جز بوسیلۀ من نزد پدر نمی آید؛ آیا باز هم فکر میکنید که کار و تلاش و اصول اخلاقی هر کسی را به بهشت میبرد؟ کسی پاسخی نداشت! و اینها خود را مسیحی میدانستند!
چه چیزی مهم است؟ برای یک ایماندار مسیحی، یک تعلیم دهنده، یک واعظ و یک مبشر و یک بناکنندۀ کلیسا، چه چیزی باید هدف و هستۀ مرکزی توجه او باشد؟ کلیسا مهم است، رهبری کردن و شاگردسازی و اصول کلیسایی، شام خداوند مهم است، تعمید مهم است، عضویت در کلیسا، سفرهای بشارتی، ترجمه کردن و نوشتن کتب متعدد، ایا اینها میتواند کسی را وارد بهشت کند اگر در بطن و لابلای همۀ این فعالیتها، ما مقام و شخصیت و خداوندی عیسای مسیح را نادیده بگیریم؟
کتابمقدس به ما تعلیم میدهد که کار کردن و تلاش برای خوب بودن، نجات و ازلیت را نمیاورد، اما امید نجات و ازلیت، ما را مشوق به کار کردن و خوب بودن میکند. و این امید و این تشویق تنها و تنها بخاطر شخصیت و مقام عظیم خود عیسای مسیح میباشد.
ایستادن بر اقتدار و حقیقت خداوندی عیسای مسیح
اگر عیسای مسیح خداوند نبود و از ازل با خدای پدر نبود و خود خدا نبود، به روی زمین نیامد که طرح الهی پدر را بر روی زمین به کمال رسانده و پس از مدت زمانی به آن مقام و اقتدار ازلی خود بازگردد، مسیحیت، صلیب و تمامی الهیات ما پوچ و یک بت پرستی محض است. عیسای مسیح از شاگردان خود پرسید: "مردم مرا که پسر انسانم چه شخصی میگویند؟" ( متی ۱۶: ۱۳ ) خیلی از منتقدین مسیحیت، بخصوص مسلمانان، به این آیه اشاره کرده و میگویند، " ببینید خود عیسای مسیح خودش را پسر انسان خطاب میکند اما شما او را خداوند میخوانید!" اما این استنتاجی نادرست از یک حقیقت است، زیرا این یک سوال است و سوال عیسای مسیح هنوز پاسخ داده نشده است! این سوال از عیسای مسیح پرسیده نشده بود بلکه او از شاگردانش درست زمانی پرسیده بود که قصد داشت تا خداوندی خود را علنا به شاگردان خود بازگو کند و شخصیت خود را مکشوف سازد.
اجازه بدهید یک مثال بزنم. فرض کنید مدت زمان زیادی است که پسر یک پادشاه با پسرهای دیگر فوتبال بازی میکند، و کسی از مقام او خبری ندارد. اخلاقی بسیار شایستۀ یک ورزشکار عالی و مودب را دارد. در ضمن بازیکنی بسیار قابل است، خوب پاس میدهد، با گروه بازی میکند و خیلی ها از بازی او تعریف میکنند. آنها در یک دورۀ مسابقات بین المللی شرکت کرده و تیم های بسیار قوی را شکست میدهند. و این پسر پادشاه مهرۀ مهم و اساسی تیم برای تمام این پیروزیها محسوب میشود. اما هر وقت آنها بازی میکنند او مانند دیگران کثیف شده، عرق کرده و وقتی در جمع بازیکنان دیگر قرار بگیرد که همه مانند او عرق کرده و خاک آلود هستند هیچکس قادر نیست او را تشخیص بدهد که پسر پادشاه است. نهایتا تیم آنها با نتیجه ایی عالی برنده شده و یک تیم بسیار قوی را شکست میدهد. و او رو میکند و از تیم خودش میپرسد، " مردم مرا که یک بازیکن فوتبال هستم، چه کسی میدانند؟" یکی میگوید، " پرویز کلانی!" یکی دیگر میگوید،" پله!" و یکی دیگر میگوید، " خیلی ها میگویند که تو همان مارادونا هستی!" و او رو میکند به تیم خودش و میپرسد " شما مرا کی میدانید؟" ناگهان یکی از میان بازیکنان میگوید، "تو شاهزاده ایی!" آیا پسر پادشاه میگوید، خیر من نیستم؟ بله، او هست. اما آن بازیکن چگونه مقام او را تشخیص داد؟ من میتوانم بگویم چیزی در تمام وجود او حرکت کرد و او را هدایت نمود که چنین نتیجه ایی بگیرد.
وقتی پطرس رسول به سوال عیسای مسیح که مستقیما از یاران خود پرسیده بود پاسخ داد که " تو مسیح پسر خدای زنده هستی." عیسای مسیح پاسخ پطرس را رد نکرد، آن را کوتاه یا تصحیح نکرد، بلکه آن را مستقیما تایید کرد و تاکید کرد که او این حقیقت را با باور انسانی به آن پی نبرده بلکه روح مقدس خود خدا این را در قلب و فکر او جا داده است که عیسای ناصری، متولد شده از مریم، آن جوان نجار، خود مسیح خداوند است.
من قصد ندارم که آیات کتابمقدس را برای تایید این حقیقت اینجا قید کنم، آنها پیش روی شما هستند و شما میتوانید بسیاری از آنها را در اینجا قید کنید، از اعتراف داود نبی به مقام مسیح، از پیشگویی انبیاء اسرائیل از جمله دانیال نبی، فرمایشات خود عیسای مسیح، شهادت شاگردان او و نهایتا شهادت پدران کلیسا و کلیسا در طول تاریخ میتوان صفحات بسیاری نوشت. اما آنچه قصد دارم اینجا تاکید کنم این است که، آنانی که پیرو راستین عیسای مسیح هستند، همان عیسای مسیح که کتابمقدس برای ما او را وعده داده، تشریح کرده است باید همان عیسای مسیح کتابمقدس را بشارت بدهند نه مسیح دیگری.
من و شما میتوانیم در دو فرقۀ متفاوت مسیحی باشیم، کلیساها میتوانند فعالیتهای متفاوت داشته باشند، خدمت ما تماما با هم فرق کند؛ و نهایتا در شیوۀ ادارۀ کلیسا و حتی بعضی از امور الهیاتی در کتابمقدس در بارۀ تعمید، نجات، شام خداوند، سرودهای پرستشی، رهبریت کلیسا، ربوده شدن کلیسا و امور متعدد دیگر، با هم اختلاف نظر داشته باشیم، هیچکدام از اینها نمیتواند ما را از مسیحیت راستین دور سازد مگر اینکه روزی ما از خداوندی و مقام عیسای مسیح در کلیسا و تعلیم او دور شویم. بطور خلاصه بنویسم، مارتین لوتر و جان کلوین و زوینگلی ممکن است در بسیاری امور با هم نظری متفاوت داشته باشند، اما هیچکدام این دو خداوندی عیسای مسیح را به زیر سوال نبردند بلکه تماما بر آن تاکید کردند. و این باید هدف و شیرازۀ کلیسای ایران باشد.
ایرانی باید با عیسای مسیح انجیل آشنا شود، یعنی مسیحی که خدای متجسم بر روی زمین بود، مسیحی ایی که از ازل بوده و هست و خواهد بود. او که تمام هستی بخاطر او و برای او آفریده شد. او که ورای تمامی آفرینش است. او که تنها راه رستگاری و نجات است، مسیحی ایی که جز او کسی نمیتواند نزد پدر وارد شود، مسیحی ایی که تمامی قدرت بر روی زمین و اسمان به او داده شده است، مسیحی ایی که کلید مرگ و زندگی در دستان اوست، مسیحی ایی که روزی بر تمام دنیا داوری میکند، مسیحی ایی که فیض او بیکران است و خشم او سوزنده مانند آتشی پایان ناپذیر، مسیحی ایی مقدس که گناه را هرگز نمیتواند ببیند، اما برای پیروان خود در هر زمان برای گناهان آنها شفاعت میکند و آنها را تا به آخر پاک و مقدس حفظ خواهد کرد. این مسیح را ایرانی باید نفس بکشد، باید ببوید، باید با او قدم بزند، با او بخورد و بنوشد و بپوشد و خلاصه اینکه او را زندگی کند.
ایماندار مسیحی ایرانی!
حتی سر سوزنی،( در ریاضی میگویند، اپسیلون!) ذره ایی که حتی مشکل به چشم دیده میشود از این مقام عیسای مسیح دور نشو! این مقام او را درک کن، بشناس و بر آن بایست و از آن با تمام قطرۀ خون و جان و زندگی خودت دفاع کن! چرا که تمام هستی من و تو تنها و تنها بر این سنگ زاویۀ هستی بنا شده و شکل گرفته است و جز این ما هیچ هستیم.
نوشته: حسین گل هاشم