تفسیر رساله به عبرانیان
«عیسی مسیح دیروز و امروز و تا ابدالاباد همان است.» (عبرانیان ۱۳ : ۸ )
نویسنده: حسین گل هاشم
مقدمه
بروس فاس وستکات در کتاب رساله به عبرانیان خود در همان مقدمه کتاب، هر چند او از زبان و ملیت دیگری جدا از ملت فارسی زبان ماست، اما آنچه در خصوص زمینه و آهنگ کلی رساله عبرانیان بیان کرده است تماما با ماهیت و حقیقت ما فارسی زبانان مسلمان زاده ای که در داخل ایران با شنیدن پیام انجیل عیسای مسیح از دین اسلام تماما بازگشته و پیروی عیسای مسیح را میکنیم( و این در خصوص همه مسلمانان مسیحی شده در سراسر سرزمینهای اسلامی صدق میکند،) همخوان و همسو میباشد. او آغاز کرده است که« هر دانش آموز رساله عبرانیان باید اینگونه احساس کند که این رساله به میزان خاصی با افکار و اوضاع زمان ما برخورد میکند.»[1] سپس وستکات با دقت و ظرافت، قلب و دل و فکر خواننده خود را با قلب و دل و فکر خوانندگان رساله عبرانیان تقریبا دو هزار سال پیش، یکی میسازد و میگوید:
« موقعیت یهودیان توبه کرده در غروب سقوط شهر اورشلیم گویی به اضطرابی تلخ عجین گشته بود.... آنها با اعتمادی بیدریغ در انتظار رستگاری اسراییل و احیاء و بازآوری پادشاهی به قوم خدا بودند. میزان امید آنها روشن و امیدوارکننده بود، لیکن ناامیدی آنها غیرقابل تحمل بود زمانی که انتظار آنها، طوری که به آن باور داشتند، نهایتا از دست رفته بود.»[۲] سپس وستکات درد آنها را برای ما بیشتر میکند، او میگوید که آنها بدلیل بازگشت از دین یهود و پیروی کردن از عیسای مسیح، از خانه و خانواده و شهر خود جدا شده بودند و کسی نمیخواست با آنها رابطه داشته باشد. آنها از سنت و مراسم نیاکان خود دورمانده بودند. از مشارکت با هموطنان خود جدا شده، نوشته های عهد عتیق در خصوص وعده ها گویی برای آنها انجام نشده بود، طوفانی بر بالای شهر شکل میگرفت که گویی هرگز چشم به سوی پایان یافتن یا ارام گرفتن نداشت. اما وستکات با درایت و فهم درست از روحی که بر این رساله حاکم است میگوید که لیکن نویسنده عبرانیان با دانش لازم و کافی از این شرایط مخاطبین خود، با آنها از ورود به آرامشی سخن میگوید که با نمای تازه ای از درک جلال و عظمت عیسای مسیح حاصل میگردد.
نویسنده یا واعظ عبرانیان از عیسای مسیح ای سخن میگوید که والاتر و مافوق تمامی شریعت و سنت و دین و سرزمین و خانه و خانواده و تمامی تعلقات زمینی آنهاست که ارزش دارد بخاطر او همه چیز را ترک کنند، او را تا به خارج از شهر دنبال کنند و در حالی که چشم به آن پاداشی داشته باشند که در انتظار آنهاست، و چشمداشت یک پاداش پایدار بر آنچه بر روی زمین است نداشته باشند زیرا پیروان عیسایی هستند که برای آنها مسیح است، او نبی-کاهن-پادشاه آنهاست و هرگز تغییر نخواهد پذیرفت.
آیا این شرایط شماست؟ تصور کنید شما که روزی پیرو دین پدری خودتان یعنی اسلام یا هر نوع باور مرسوم دیگر در میان ما، زرتشت گرایی، بهایی گرایی، بودییست، یا حتی بیدین و بی خدا بودن، را میکردید پیام انجیل فیض بخش عیسای مسیح را میشنوید و روح القدس خدا قلب شما را باز میکند که به او بعنوان خداوند و نجات دهنده خود ایمان قلبی بیاوری و او را پیروی کنید. در مسیر آگاهی شما از ایمان مسیحی بسیاری از اموری که قبلا نمیدانستی بر شما اشکار میشود و بخاطر آن کم کم از امور شرعی و دینی و مراسمی که دیگر برای شما معنایی ندارد فاصله میگیرید. اول نماز خواندن را ترک میکنید. بعد نماز جمعه رفتن را ترک میکنید. کم کم مسجد رفتن را. مراسم تاسوعا و عاشورا را. از جمع شدن با پیروان سرسپرده دین ممانعت میکنید و هر چه بیشتر در باور مسیحی خود رشد میکنید به بیثمر بودن باور قبلی خودتان بیشتر پی میبرید. اما خانواده، دوستان نزدیک و بخصوص آنهایی که از شهرت ایمان اسلامی شما باخبر بودند دست بردار شما نیستند. در کنار آن، فشارهای اجتماعی و روحی و حتی باوری خودتان که در پی پاسخهای متعددی برای سوالات هجوم آورنده شماست دایما باور و ایمان تازه مسیحی شما را به زیر سوال میبرد. مراسم متعدد و بوی گلاب و نور و چراغانی ها و صدای روضه خوانها و گریه های بلند مردم کجا، سادگی پرستش و ایمان مسیحی شما که فقط به باور درونی شما و کتابمقدس و مشارکت ایمانداران و خدمت کردن به دیگران خلاصه شده است کجا! پس کم کم این جدایی از سنت و ایین پدری شما احساس یک شخص خیانتکار به سنتها و باورهای قدیمی نیاکان را به شما میدهد. یک خودفروختگی به ایین و سنت دیگر، که به شما گفته اند یک دین غربی است( که هرگز چنین نبوده و نیست،) در شما یک جدال ادامه دادن و یا رد کردن و بازگشت به همان سنت قدیمی و دیرینه سرزمینتان به جوش میاید. بقولنا یک عِرق ملی شما را به غیرت و جوش در میاورد. این جدایی شما از تمامی این سنت و این محیط و این فرهنگ قدیمی شما را گوشه نشین و تنها کرده است و یک افسردگی خاصی را بر شما وارد کرده است. به این فشار و تهدید خانواده و شهر و سرزمین بر شماست. شکنجه و آزار و شهیدن شدن و مفقود شدن ایمانداران به رغم دعاهای شبانه روزی شما نه تنها متوقف نمیشود بلکه شدیدتر هم میشود[۳]. شما خودتان را هر آن نفر بعدی میدانید. و شما هر از گاهی فکر میکنید که کشور را ترک کنید. اما چیزی در درون شما به جوش میاید که بمانید. بمانید و ساکت بمانید. بمانید و حرفی نزنید. خودتان را از دیگر ایمانداران جدا کنید. با آنها راه نروید.
اگر امروز این شرایط شماست، رساله عبرانیان برای شما نوشته شده است!
هر چند با هر کتاب و نوشته کتابمقدس باید از دید زمینه تاریخی آن و نویسنده و مخاطب و متن آن آغاز کرد و قصد من نیز همین است. اما بدلیل مشکلات تاریخی در خصوص این رساله در تاریخ کلیسای مسیح، من وقت بیشتری را در آغاز به زمینه تاریخی این رساله، نحوه وارد شدن آن به میان مجموعه « کانون » کتابمقدس، مشکلات قبول و رد کردن آن، و آنچه این رساله به گونه ایی منحصر بفرد جدا از تمامی نوشته های دیگر عهد جدید، الهیات مسیحی ما را شکل داده، خواهم پرداخت. زیرا باور دارم بدون بررسی دقیق زمینه تاریخی آن، درک رساله تاحدود بسیاری برای ما دشوارتر خواهد بود. گفتم دشوارتر، زیرا درک رساله عبرانیان به خودی خود با توجه به امور روحانی و الهیاتی که به خود اختصاص داده برای ما دشوار است. به دلیل همین دشوار بودن درک این امور بوده است که خیلی از پدران کلیسا برای مدت زیادی حتی قبول آن را به زیر سوال برده بودند.
[۱] Westcott F Brooke The Epistle to the Hebrews Eerdmans Publ. MI. 1970. P.I.
[۲] Ibid.
۳] قریب به اکثر مسلمانان از جمله متفکرین آنها، الهیات مسیحی را ساخته و پرداخته اروپا و غرب میدانند. و هرگز حاضر نیستند برای یک لحظه، فقط یک لحظه فکر کنند که عیسای مسیح بانی و آغاز گر مسیحیت( که بدون او، مقام و کار او، مسیحیت معنایی ندارد،) یک یهودی متولد بیت لحم بود. بزرگ شده ناصره. بزرگ شده با سنت و فرهنگ شرق. در همان نوزادی ختنه شد و در دوازده سالگی جشن بارمیتزوا که به معنای پسر قانون است، برای او گرفتند( سن ۱۲ سالگی برای پسران. ) در زیر قوانین و شریعتی بزرگ شد که بعدها پایه های بسیاری را در دین اسلام شکل داد. شاگردانش همه یهودی بودند. و پوست صورتش سفید با موهای طلایی( به احتمال خیلی زیاد!) نبود. بلکه پوست صورتش مانند یکی از ساکنین امروزی اسراییل و فلسطین قهوه ایی، چه بسا خشک و پر از شیار بود آن هم به بدلیل راه رفتن زیاد در نور آفتاب و مسافرتهای بین روستایی و شهری. عیسای مسیح به مراتب به ایرانیها نزدیکتر است تا به ساکنین شهر لندن یا نیویورک!