ورود به تفسیر رساله
با توجه به تقسیم بندی های گوناگون بالا، اکنون زمان آن رسیده است که به تفسیر این رساله نفیس الهی بپردازیم. درخواست من از شما این است که برای درک عمیق تر این رساله حتما از نمونه های بالا استفاده کنید. بخصوص اگر واعظ کلام خدا هستید و قصد دارید این رساله را در جمع کلیسایی موعظه نمایید. مسلما نمونه های متعدد دیگری از منابع دیگری در دست است و خدا را شکر برای این همه منابع فراوان مطالعه دقیق و عمیق کلام خدا در حالت کلی، و تفسیر و بررسی رساله عبرانیان در این حالت خاص.
پیشنهاد شخصی من به شما این است که لطفا وقت بیشتری بگذارید برای مطالعه شخصی این رساله بدون در نظر گرفتن و مطالعه هر تقسیم بندی ایی که در دست دارید. شما بعنوان شاگرد عیسای خداوند و خادم کلام مقدس خدا، در هدایت و سکونت روح القدس که در شماست با دعا و درخواست آسمانی، قادر هستید که به خودی خود و بدون استفاده کردن از هیچ تقسیم بندی این رساله را و پیام آن را درک کنید. بگذارید تا ابتدا این رساله در شما، با مطالعه مستمر، بنشیند. بگذارید تا آیات و مسیر فکر و نیت گوینده در برابر شما معنا پیدا کنند. آن را با دیگر بخشهای کتابمقدس بیینید. و به دنبال معنای لغات و چگونگی بکار بردن آن بروید. اگر لازم است حتی دو یا سه بار این رساله را مطالعه کنید قبل از اینکه هیچ تقسیم بندی را استفاده کنید. این تقسیم بندی ها، همانطور که بالاتر قید کردیم، باید به شما بعنوان یک ابزاری یاری کند تا در عمق این کلام بروید و زوایای متعدد آن را مشاهده کنید؛ اما ابتدا شما باید در تمام این رساله دقیق شده باشید و سوالات و مفاهیم و درک شخصی خودتان را ارزش قایل شوید که آن را در راستا و همتراز با دیگر نوشتجات کتابمقدس دیده اید، فیضی که روح قدوس خدا به برگزیدگان خویش داده است.
بعنوان مثال، خودتان بخوبی بیاد میاورید که در پیدایش در باره ملکصدیق خوانده بودید. بروید به آن بخش پیدایش، یکبار دیگر آن بخش را مطالعه کنید. در پی این باشید که چند بار از ملکصدیق در کتابمقدس استفاده شده، آنها را جستجو کنید، آنها را با هم بخوانید و اکنون با درنظر داشتن آنها، وقتی عبرانیان را میخوانید که در خصوص ملکصدیق بعنوان پادشاه-کاهن سخن میگوید، برای شما بیشتر قابل فهم و درک میگردد. و وقتی به تقسیم بندی ها و تفسیرات متعدد این بخش از متفکرین و کارشناسان مسیحی استفاده میکنید، این تحقیقات و تفسیرات آنها، مثل نان زیر کباب هستند! آنها باید به شما یاری کنند تا طعم و مزه و خوشمزگی کل کتابمقدس را بیشتر و بیشتر لذت ببرید، چون تمام آن در این تفسیرات بصورت جزییات بررسی شده است.
اما من در این نوشته از یک تقسیم بندی خاصی استفاده نخواهم کرد. هدف من این است که بتوانم طوری این رساله را برای شما بر اساس آنچه ابتدا خود کلام مقدس خدا بیان میکند و با استفاده از دیگر کتابهای مرجع در این نوشته، بیشتر و بیشتر با محیط و شرایط و زندگی ایی که در آن هستید معنی و تفسیر کنم. نه به سیاق ما بلکه با توجه به شرایط ما. اینکه این رساله امروز برای شما چه معنای اجرایی در زندگی مسیحی و کلیسایی باید بدهد؟
فصل ۱
«۱خدا که در زمان سلف به اقسام متعدد و طریقهای مختلف بواسطت انبیاء به پدران ما تکلم نمود. ۲در این ایام آخر به ما بواسطت پسر خود متکلم شد که او را وارث جمیع موجودات قرار داد و بوسیله او عالمها را آفرید. ۳که فروغ جلالش و خاتم جوهرش بوده و به کلمه قوت خود حامل همه موجودات بوده چون طهارت گناهان را به اتمام رسانید بدست راست کبریاء در اعلی علیین بنشست. ۴ و از فرشتگان افضال گردید به مقدار آنکه اسمی بزرگتر از ایشان میراث یافته بود. ۵ زیرا بکدام یک از فرشتگان هرگز گفت که تو پسر من هستی من امروز ترا تولید نمودم و ایضاء من او را پدر خواهم بود و او پسر من خواهد بود. ۶ و هنگامی که نخستزاده را باز به جهان میاورد میگوید که جمیع فرشتگان خدا او را پرستش کنند. ۷ و در حق فرشتگان میگوید که فرشتگان خود را بادها میگرداند و خادمان خود را شعله آتش. ۸اما در حق پسر، ای خدا تخت تو تا ابدالاباد است و عصای ملکوت تو عصای راستی است. ۹ عدالت را دوست و شرارترا دشمن میداری بنابر این خدا خدای تو ترا به روغن شادمانی بیشتر از رفقایت مسح کرده است. ۱۰ و نیز میگوید تو ای خداوند در ابتدا زمین را بنا کردی و افلاک مصنوع دستهای تست. ۱۱ آنها فانی لیکن تو باقی هستی و جمیع آنها چون جامه مندرس خواهد شد. ۱۲و مثل ردا آنها را خواهی پیچید و تغییر خواهند یافت لکن تو همان هستی و سالهای تو تمام نخواهد شد. ۱۳ و به کدام یک از فرشتگان هرگز گفت بنشین بدست راست من تا دشمنان ترا پای انداز تو سازم. ۱۴ آیا همگی ایشان روحهای خدمتگزار نیستند که برای خدمت آنانی که وارث نجات خواهند شد فرستاده میشوند.»
۱-و خدا بواسطه پسر خود سخن گفت
عبرانیان ۱: ۱- ۴
«۱خدا که در زمان سلف به اقسام متعدد و طریقهای مختلف بواسطت انبیاء به پدران ما تکلم نمود. ۲در این ایام آخر به ما بواسطت پسر خود متکلم شد که او را وارث جمیع موجودات قرار داد و بوسیله او عالمها را آفرید. ۳که فروغ جلالش و خاتم جوهرش بوده و به کلمه قوت خود حامل همه موجودات بوده چون طهارت گناهان را به اتمام رسانید بدست راست کبریاء در اعلی علیین بنشست. ۴ و از فرشتگان افضال گردید به مقدار آنکه اسمی بزرگتر از ایشان میراث یافته بود.»
با دقت در مطالعه این چهار خط آغازین به مرور زمان همانطور که در مطالعه این رساله پیش میرویم مشاهده خواهیم کرد که چگونه نویسنده تمام نامه خود را بر اساس این چهار آیه گسترش داده است. این آغاز از حیث چگونگی بیان آن برای خوانندگان یا شنوندگان آن میبایست یک شگفتی و حیرت عجیب را به همراه آورده باشد. زیرا نه نامی از مخاطب نامه است و نه هیچ سلامی و نه هیچ علیکی! تمام این بخش یک جمله متصل به هم را تشکیل داده است و باید آن را در این مجموعه بررسی کنیم:
« ۱خدا که در زمان سلف به اقسام متعدد و طریقهای مختلف بواسطت انبیاء به پدران ما تکلم نمود.» در بعضی از نسخ های یونانی خط اول با خدا آغاز شده و این ما را به یاد آغاز کتاب پیدایش می اندازد که آن نیز با خدا آغاز گشته است « در ابتدا خدا اسمان و زمین را آفرید.» ( پیدایش ۱: ۱ ) و همچنین این آغاز شباهت زیادی با آغاز انجیل یوحنا دارد: « در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. همان در ابتدا نزد خدا بود. همه چیز بواسطه او آفریده شد و به غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت.» ( یوحنا ۱: ۱- ۳ ) و نسخه های دیگری با تکرار بیان« به اقسام متعدد و طریقهای مختلف.» عبارت « اقسام متعدد،» گویای مقدار و تعداد میباشد. مقدار و تعداد گفتگوهای خدا با پدرانمان.( از پیدایش تا ملاکی نبی و آخرین آنها، یحیای تعمید دهنده که آخرین نبی آماده کننده راه برای مسیح عیسی بود.) و عبارت « طریقهای مختلف،» گویای کیفیت و چگونگی این راههای گفتگو است. ( بواسطه خلقت خود و آثار خود بر تمام آفرینش با انسان سخن میگفت. ( رومیان ۱: ۱۹- ۲۰ ) از میان بته آتش.( خروج ۳: ۴ ) از میان رعدها و زبانه های آتش و صدای کرنا( خروج ۲۰: ۱۸- ۲۰ ) « روبرو و آشکارا و نه با رمزها » با موسی بنده خود.( اعداد ۱۲: ۷- ۸ ) یا بواسطه الاغی ( اعداد ۲۲: ۲۸- ۳۱ ) با « آوازی ملایم و آهسته » ( اول پادشاهان ۱۹: ۱۲ ) یا فقط با شنیدن آواز قدم زدن او ( اول تواریخ ۱۴: ۱۵ )
و نهایتا این سخن گفتن خدا توسط هدایت مستقیم و دمیدن کلام مقدس خود توسط دمیدن روح القدس در افراد برگزیده خود که خدا با آنها سخن میگفت یعنی انبیاء خود صورت میگرفت. و این انبیاء آنها را در هدایت روح القدس نوشتند. ثبت کردند. و به قوم آن را تعلیم دادند. این دقیقا همان سخن پطرس رسول است:« و این را نخست بدانید که هیچ نبوت کتاب از تفسیر خود نبی نیست. زیرا که نبوت به اراده انسان هرگز آورده نشد بلکه مردمان به روح القدس مجذوب شده از جانب خدا سخن گفتند.» ( دوم پطرس ۱: ۲۰ – ۲۱ ) این بینهایت مهم است هم برای نویسنده عبرانیان و هم برای من و شما که این نکته اساسی و کلیدی را تماما درک کنیم که فقط خود« خدا » فاعل و مبتکر این اقسام متعدد و طریقهای مختلف سخن گفتن با انسان بوده است. بروس میگوید « اگر خدا ساکت میماند، پنهان در غلظت تاریکی، مصایب و دردهای آدمی حقیقتا ناامید کننده میبود.»[1] این خدا بود که ابتدا تصمیم گرفت با انسان سخن بگوید نه انسان با خدا. و خدا با اقسام متعدد و طریقهای مختلف « بواساطت انبیاء به پدران ما تکلم نمود.» با قبول اینکه مخاطبین رساله ایمانداران مسیحی یهودی یا غیریهودیانی تماما آشنا با سنت و باور و کتاب یهود بودند، خدا افرادی را برگزید، بعنوان انبیاء برگزیده خود از پیدایش تا ملاکی تا آنچه میبایست قوم برگزیده از او میشنویدند بشنوند. خود عیسای خداوند به این گفتگوی خدا با قوم توسط انبیاء اسراییل توسط راههای مختلف و شیوه های متفاوت تاکید کرده است. «زیرا جمیع انبیاء و تورات تا یحیی اخبار مینمودند.» (متی ۱۱: ۱۳) ( و لوقا ۱۶ : ۱۶ )
در حقیقت آیه اول اساس و ستون مابقی خطوط پیش رو در خصوص سخن گفتن خدا میباشد. زیرا گویی در حال قیاس کردن است.
« ۲ در این ایام آخر به ما بواسطت پسر خود متکلم شد که او را وارث جمیع موجودات قرار داد و بوسیله او عالمها را آفرید. ۳که فروغ جلالش و خاتم جوهرش بوده و به کلمه قوت خود حامل همه موجودات بوده چون طهارت گناهان را به اتمام رسانید بدست راست کبریاء در اعلی علیین بنشست.»
در زمان سلف، زمان قدیم اینگونه سخن گفت اما در این زمان، زمان حاضر، اکنون، به سیاقی دیگر سخن گفته است. این قیاس دو گانه و مقایسه کردن دو حالت، دو امر، دو انسان، دو باور در تمام رساله عبرانیان به چشم میخورد و همانطور که بالاتر گفتیم، یک باور هلینستی مسیحی که با خود دیدگاه افلاطونی را به چالش درآورده را مشاهده میکنیم. زمان قدیم و در این ایام. گذشته و حال. فرشتگان و عیسی. موسی و عیسی. یوشع و عیسی. هارون و عیسی. عیسی و ملکصدیق. آن کوه و این کوه. آن شهر و این شهر.
برای نویسنده عبرانیان این تماما گویی مسجل شده بود که اگر بتواند در این خطوط آغازین کار عظیم خدای پدر را توسط و بواسطه عیسای مسیح تشریح کند قادر خواهد بود مابقی سخنان خود را بر ستون های آن پایه ریزی کند و او به زیبایی و با ظرافتی عظیم چنین میکند.
« ۲ در این ایام آخر به ما بواسطت پسر خود متکلم شد»
« در این ایام آخر » عبارت ایام آخر بینهایت در الهیات کتابمقدس عبارتی آشنا میباشد. این عبارت از نوشتجات انبیاء اسراییل آغاز گشته، وارد تعالیم شاگردان مسیح میگردد. این عبارت به مفهوم زمانی است که خداوند حضور خود را با قدرت و اقتدار بر روی زمین در میان آدمیان برای به پایان رسیدن این دوره هستی آغاز مینماید. یعنی زمان داوری بر تمام هستی آغاز شده و هر آن خداوند آسمان و زمین تازه را احیاء خواهد نمود. انبیاء اسراییل چنین زمانی را پیشگویی کردند که در حال آمدن است، گاها با جزییات ریز گاها به صورت کلی آمدن چنین روزی را در نوشتجات خود بیان کرده اند. ( اشعیاء نبی ۲: ۲ و ارمیاء نبی ۲۳: ۲۰ و ۴۹: ۳۹ و حزقیال نبی ۳۸: ۱۶ و هوشع نبی ۳: ۵ و میکاء نبی ۴: ۱ و یوییل نبی ۲: ۲۸- ۳۲ ) سپس همین مفهوم با تولد و آمدن عیسای مسیح ادامه پیدا کرد و در حقیقت نویسندگان عهد جدید، حضور عیسای مسیح بر روی زمین را به کمال رسیدن پیشگویی های انبیاء در خصوص آن « ایام آخر » خواندند. یعنی با عیسای مسیح آن ایام آخر آغاز گشت. ( اعمال رسولان ۲: ۱۷- ۲۱ و دوم تیموتی ۳: ۱ و یعقوب ۵: ۳ و دوم پطرس ۳: ۳ )
« به ما بوساطت پسر خود متکلم شد.»
این جمله هسته مرکزی کل رساله عبرانیان است زیرا تمامی جملات دیگر پس از این به همین جمله متصل گشته است. دکتر تیموتی جانسون در این خصوص میگوید:« شخصیت مقتدر و خاص خدا در زمان متکلم شدن در و بواسطه پسر خود عیسی گفتگوی مرکزی عبرانیان است، به همراه چنین باوری همچنین عکس العمل خاص ایمان به این دلیل متکلم شدن به مراتب بیشتر از آنچه بواسطه« پدران » نشان داده شده بود مستلزم است.»[2] در حقیقت پس از بیان این جمله در تمام مسیر نامه خواننده عبرانیان این را بیاد خواهد آورد که بواسطه آنچه در عیسای مسیح روی داده است، خدا با آنها سخن گفته است. خود خدا. خالق هستی. آفریننده تمامی آسمانها و زمین. خدا بواسطه پسر خود متکلم شده است. در ایام آخر، زمانی که خداوند داوری خود را بر تمام هستی آغاز نموده است در این ایام آخر، خدایی که در ایام قدیم به راههای مختلف و شیوه های مختلف توسط انبیاء با پدران ما سخن گفته بود، دیگر نه با انبیاء متعدد و دیگر نه با راههای مختلف و نه با شیوه های عجیب و رازدار دیگر سخن گفته و یا سخن خواهد گفت، نه! بلکه در ایام آخر بطور مستقیم فقط بواسطه یک نفر به ما، با ما سخن گفته است: « پسر خود.» با این اعتراف، عیسای مسیح را چگونه معرفی میکند: عیسای مسیح بعنوان یک نبی. اما این نبی با انبیاء دیگر فرقی فاحش دارد. دیگر انبیاء با شنیدن صدای خدا توسط هدایت روح القدس با خدا گفتگو میکردند و خدا با آنها گفتگو میکردند، اما با پسر خود، بواسطه او سخن گفت. این به چه معنایی میتواند باشد؟
انبیاء اسراییل سخنان خدا را اینگونه بیان میکردند :« و خداوند گفت.» اما از عیسای مسیح هرگز نمیشنویم که هر وقت در باره خدا و از خدای پدر سخن میگوید بگوید « و خداوند گفت.» بلکه میگوید « شنیده اید که به اولین گفته شده است...لیکن من به شما میگویم.» ( متی ۵: ۲۲ ) در آخر موعظه سر کوه میخوانیم: « از تعلیم او در حیرت افتادند. زیرا ایشان را چون صاحب قدرت تعلیم میداد و نه مثل کاتبان.» ( ۷: ۲۸- ۲۹ ) صاحب قدرت در دیدگاه یهود فقط یهوه خدای اسراییل بود و هست و خواهد بود. در آن زمان رومیان آن را به قیصر روم نسبت داده بودند اما شنوندگان سخنان عیسای مسیح در حقیقت با این اعتراف او را صاحب قدرت و اقتدار، یهوه، خطاب میکنند. در همان پیدایش فصل ۱ آیات ۱- ۳ ما حضور خدا را داریم، که روح او و کلام او حیات و هستی میبخشد. عیسای مسیح رو به شاگردانش چنین فرمود:« روح است که زنده میکند و اما از جسد فایده نیست، کلامی را که من به شما میگویم روح و حیات است.»( ۶: ۶۳ ) در همین جاست که شمعون پسر یونی اعتراف عظیم خود را میکند: « خداوندا نزد که برویم، کلمات حیات جاودانی نزد تو است.» خدا با سخن گفتن خود حیات بخشید. و فقط خدا میتواند و قادر است چنین کند که سخن بگوید و حیات بوجود آید. سخن خود را بردارد و حیات گرفته شود. اگر کلماتی که حیات میدهند و این حیات یک حیات جاودانی و ازلی است، پس عیسای مسیح که باید باشد؟ خود خدا. در برابر فریسیان و رهبران یهود میگوید که آنها از پدر خود ابلیس هستند از اینرو سخنان او را نمیشنوند. سپس چنین ادعا میکند:« کسی که از خدا است کلام خدا را میشنود و از این سبب شما نمیشنوید که از خدا نیستید.»( یوحنا ۸: ۴۷ ) با این بیان، عیسی بطور واضح و شفاف خود را خدا میداند که کلام خدا را بیان کرده اما آنها نشنیده اند.
در حقیقت سخن گفتن خدا با انسان از زمان قدیم توسط انبیاء و راههای متفاوت تا به زمان آمدن عیسای مسیح ادامه پیدا کرد و با آمدن مسیح خدا بطور مستقیم با او، بواسطه او، از او با تمام دنیا سخن گفت. آخرین سخن را گفت. اگر خدا در مسیح از مسیح بواسطت مسیح با ما آخرین سخنان خود را گفته است دیگر به شخص دیگری نیاز هست که با ما از آخرین سخنان خدا بگوید؟ آیا به نبی دیگری نیاز داریم که بیاید از ما در باره خدا سخن بگوید؟ اف اف بروس چنین قید کرده است« داستان مکاشفه الهی داستان تصاعدی و پیشرفتی تا به مسیح است، اما دیگر تصاعد و پیشرفتی پس از مسیح وجود ندارد.»[3] او ادامه داده و میگوید که « سخنرانان زمان قدیم برای خدا در زمان قدیم خدمتگذاران او بودند، لیکن برای بیان و اعلان آخرین سخنان خود به انسان، او پسر خود را انتخاب نموده است.»[4]
این ما را به یاد آغاز انجیل یوحنا میاندازد که در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خود خدا بود و همین کلمه جسم گرفت و در بین ما ظاهر شد، در بین ما خیمه زد و ما او را لمس کردیم. عیسای مسیح فقط لوگوس حرفی نبود. بلکه لوگوس زنده خود خدا بود، یعنی کلام زنده ایی که کهکشانها و هستی را آغاز کرد و با قدرت آن همه را به همه وصل نمود و آن شالوم، صلح، و نظم الهی را با سخن گفتن خود آفرید و به حرکت در آورد. و وقتی عبرانیان میگوید خدا در ایام آخر بواسطه پسر خود سخن گفت در حقیقت میگوید خدا برای آخرین بار در ایام آخر توسط آنکس که با او یکی است و از او است و از ذات و جوهر اوست « پسر خود » با انسان زمینی آخرین سخنان را گفته است. پس چون خدا اینگونه بواسطه پسر خود با ما سخن گفته است پس پسر میتواند آن واسطه کامل و بی عیب بین خدا و انسان باشد[5].( عبرانیان ۹: ۱۵ ) اما این پسر خدا کیست؟ خود نویسنده عبرانیان و مخاطبین او تاحدودی بی شک از او شنیده بودند، توسط کسانی که از عیسی با آنها سخن گفته بودند.( ۲: ۳- ۴ ) اما اینجا نویسنده عبرانیان با قلمی پرقدرت و نافذ اموری را در باره این پسر خدا بیان میکند که میتوان گفت تقریبا به این کاملیت در هیچ نوشته دیگر عهد جدید نداریم.
«۲ که او را وارث جمیع موجودات قرار داد و بوسیله او عالمها را آفرید. ۳که فروغ جلالش و خاتم جوهرش بوده و به کلمه قوت خود حامل همه موجودات بوده چون طهارت گناهان را به اتمام رسانید بدست راست کبریاء در اعلی علیین بنشست.»
من برداشت اف اف بروس را در خصوص این دو آیه بر اکثر تفسیرهای دیگر عبرانیان ترجیح میدهم. او میگوید ما هفت مورد را در این دو ایه به صورت خاص و منحصر بفردی در باره عیسای مسیح و تشریح اینکه چرا رابطه با او بالاترین رابطه ایست که خدا با انسان برقرار کرده مشاهده میکنیم[6]:
۱-« او را وارث جمیع موجودات قرار داد.» او میگوید این ما را به یاد مزمور ۲: ۸ میاندازد که میخوانیم: « از من درخواست کن و امتها را به میراث تو خواهم داد.» این میراث، بروس میگوید، محدود به این زمین نیست، بلکه تا به کهکشانها گسترش می یابد و همچنین به دنیایی که خواهد آمد. دکتر جانسون این وارث بودن « پسر خدا » را از زاویه دیگر دیده است. او میگوید این وارث بودن ربطی مستقیم به پسر بودن عیسی دارد. در حقیقت این فرزندان هستند که میراث بر پدر هستند، همانطور که در رومیان میخوانیم.( رومیان ۸: ۱۷ و غلاطیان ۴: ۷ ). سپس دکتر جانسون ادامه داده است که « به زبان ساده باید گفت که عیسی « وارث » است( متی ۲۱: ۳۸ و مرقس ۱۲: ۷ و لوقا ۲۰: ۱۴ ) و پیروان او « هم ارث » با عیسی بدلیل داشتن رابطه با او.( رومیان ۸: ۱۷ ) این میراث موارد و امور زمینی نیست( متی ۵: ۵ ) لیکن همکاری با خدا در حکومت کردن بر هستی، پادشاهی خدا.( متی ۲۵: ۳۴ و اول قرنتیان ۶: ۹- ۱۰ و ۱۵ : ۵۰ و غلاطیان ۵: ۲۱ و افسسیان ۵: ۵ و یعقوب ۲: ۵ ) که پطرس آن را « بیفساد و بی الایش و ناپژمرده » میخواند.( اول پطرس ۱: ۴ ) که این میتواند به عنوان « حیات ازلی » تعبیر گردد.( متی ۱۹: ۲۹ و مرقس ۱۰: ۱۷ و لوقا ۱۰: ۲۵ و ۱۸ : ۱۸ و تیطس ۳: ۷ ).» سپس دکتر جانسون اینگونه جمعبندی کرده است:« اگر عیسی وارث نه فقط زمین بلکه « جمیع موجودات » است پس آنانی که از او پیروی میکنند مانند فرزندانی خواهند بود که هم ارث با او خواهند بود که همان « ازلیت » است.( عبرانیان ۶: ۱۲ و ۱۷ و ۹: ۱۵ و ۱۱: ۷- ۸ و ۱۲: ۱۷ )[7]
۲-بوسیله او بود که خدا « عالمها را آفرید.» یعنی هستی بدون مسیح خلق نمیشد و خدا توسط مسیح تمام عالم را خلق کرد. یوحنا نیز چنین باور داشت: « همه چیز بواسطه او آفریده شد و به غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت.» ( یوحنا ۱: ۳ ) و پولس رسول در نامه خود به ایمانداران کولسی میگوید: « زیرا که در او همه چیز آفریده شد آنچه در آسمان و آنچه بر زمین است از چیزهای دیدنی و نادیدنی و تختها و سلطنتها و ریاسات و قوات، همه بوسیله او و برای او آفریده شد.» ( کولسیان ۱: ۱۶ ) و این خلقت عالمها توسط مسیح در باور و اذهان یهود برابر بوده است با حکمت که آفریننده عالم و قبل از آفرینش آن با خدا و همراه خدا بوده است. « خداوند مرا مبدای طریق خود داشت، قبل از اعمال خویش از ازل. من از ازل برقرار بودم، از ابتدا پیش از بودن جهان.» ( امثال ۸: ۲۲- ۲۳ ) و عیسای مسیح خود حکمت خدا بود. ( اول قرنتیان ۱: ۳۰ ) و کلیسای اولیه چنین باور داشت که عیسای مسیح نه تنها عالم را آفرید بلکه عالم را با قوت و اقتدار خود حفظ نموده است.
۳- مسیح « فروغ » جلال خدا است. برای قوم اسراییل و مردم یهود فروغ و جلال خدا بسیار آشنا بود. از آن از همان ابتدای کتاب خروج اشنا بودند وقتی که موسی مینویسد:« و جلال خداوند بر کوه سینا قرار گرفت و شش روز ابر آن را پوشانید و روز هفتمین موسی را از میان ابر ندا در داد. و منظر جلال خداوند مثل آتش سوزنده در نظر بنی اسراییل بر قله کوه بود.» ( خروج ۲۴: ۱۶- ۱۷ و نگاه کنید به خروج ۱۶: ۱۰، لاویان ۹: ۲۳ ، اعداد ۱۴: ۱۰ ، ۱۶: ۴۲ ). کمی جلوتر میخوانیم که زمانی که موسی برای بار دوم بالای کوه برای گرفتن فرامین رفت وقتی از کوه پایین میامد « ندانست که بسبب گفتگوی با او پوست چهره وی میدرخشد.» ( خروج ۳۴: ۲۹ ، ۳۵ ). این درخشش صورت موسی بدلیل بودن او در حضور جلال پرفروغ خدا بود. پولس رسول به ایمانداران قرنتس میگوید که این درخشش صورت موسی موقتی و زودگذر بود. ( دوم قرنتیان ۳: ۱۳ ) اما نویسندگان انجیل در مورد واقعه ایی که در زندگی زمینی عیسای خداوند پیش آمد سخن میگویند بعنوان شاهدان عینی این ماجرا، که رابطه ایی مستقیم با این بحث ما در خصوص فروغ خدا و عیسای مسیح دارد. در مرقس ۹: ۱- ۱۳، متی ۱۷: ۱- ۸ و لوقا ۹: ۲۸- ۳۶ ما واقعه تبدیل شدن هیبت عیسای مسیح را داریم. در این واقعه در هر سه نوشته با این نکته ظریف روبرو میشویم که میتواند بسادگی از پیش روی چشم ما نادیده گرفته شود کمایانکه برای من پیش آمد، تا همین چند روز پیش!
در این واقعه میخوانیم که موسی و ایلیاء نبی بر عیسای مسیح ظاهر میشوند. متی میگوید در این زمان بود که صدایی از آسمان شنیده شد که « اینست پسر حبیب من که از وی خشنودم او را بشنوید.» ( متی ۱۷: ۵ ) که مستقیما در خصوص پیشگویی آن نبی موعود بود که به قلم موسی خواهد آمد و قوم باید او را بشنوند.( تثنیه ۱۸: ۱۵ ). مرقس بیش از هر دو نویسنده دیگر از عظمت و نور جلال این واقعه سخن میگوید.( مرقس ۹: ۲- ۴ ) اما لوقا میگوید که موسی و ایلیاءنبی در خصوص رحلت یا خروج یا مصلوب شدن مسیح با او سخن گفتند.( لوقا ۹: ۲۸- ۳۱ ). این آن نکته ایی است که میخواهم بگویم: در هر سه واقعه ثبت شده ما نمیخوانیم چون موسی و ایلیاء نبی بر او ظاهر شدند عیسی هیبتش تغییر کرد و لباسش نورانی شد و تمام قامت او جلال یافته گشت. بلکه میخوانیم او منور و پرفروغ بود که موسی و ایلیاء بر او ظاهر شدند. چه میخواهم بگویم. در حقیقت موسی و ایلیاء نبی بر خدای متجسم ، خدا-انسان، در جلال و عظمت و نور پرفروغ او بر او آشکار شدند و این آنها بودند که روبروی خدا با خدا-انسان سخن گفتند. به نظر من این همان فروغ حقیقی عیسای خداوند ماست که در عبرانیان میخوانیم که او فروغ جلالش بود. خلاصه کلام اینکه، پسر نماینده فروغ یا شکینا یا نور پرجلال خدا نبود، پسر خود شکینا بود. پسر خود جلال بود، به همین دلیل درخشان بود. این آن نیت اصلی عبرانیان است.
خیلی از الهیدانان مسیحی باور دارند که این آیه از مسیح بعنوان حکمت خدا سخن میگوید. نه به این مفهوم که « حکمت » فروغ یا جلالی دارد بلکه در باور نوشتجات عهد عتیق « حکمت » در مقامی بسیار بالا بوده زیرا آن را اسمانی میدانستند و تا به حدی به آن مقام انسانی میدادند به این میگویند « پرسنوفیکیشن.» یعنی عبارت یا صفتی به شمایل انسانی تفسیر خواهد شد. من و شما میدانیم که این یک نمای ادبی دارد و روح خداوند در جهت نشان دادن اهمیت و کلیدی بودن بعنوان مثال « حکمت » آن را بیان کرده است. در زبان عبرانی «حکمت» اسمی است مونث، جمع و مطلق، بعنوان نمونه در امثال ۱: ۲۰ میخوانیم « حکمت در بیرون ندا میدهد.» با کمی دقت میتوانیم تفاوت فروغ و جلال شخص عیسای مسیح را به روشنی با تفسیر تمثالی حکمت و یا فروغ و جلال حکمت از همدیگر فرق بگذاریم.
اف اف بروس این فروغ جلال را به کتاب حکمت که یکی از کتابهای آشنا نزد یهودیان میباشد و بعنوان کتب آپوکرایفا در بین مسیحیان معروف است ربط داده و بر طبق آیاتی مندرج در این کتاب مستند شده است که، « کتاب معروف حکمت منطقه اسکندریه که بی شک نویسنده ما با آن آشنایی داشته در خصوص تشریح حکمت میگوید:
«...یک نفخه قدرت خدا،
و فروغ آشکار جلال آن صاحب اقتدار؛
...فروغی از نور ازلی،
و آینه ایی شفاف و بی لکه از کار خدا،
و تصویری از نیکی و خوبی او.» ( ترجمه خود من از نسخه انگلیسی کتاب حکمت ۷: ۲۵ )»[8]
۴- نویسنده عبرانیان همچنین عیسای مسیح را « خاتم جوهرش » خطاب نموده است. در زبان یونانی مانند تصویر شخصی است که بر چیزی نقش بسته میشود بدون هیچ تناقضی با شخص اصلی. پولس رسول در نامه خود به ایمانداران قرنتس تقریبا همین مفهوم را در خصوص مسیح عیسی بیان میکند: «که در ایشان خدای اینجهان فهم های بی ایمانشان را کور گردانیده است که مبادا تجلی بشارت جلال مسیح که صورت خداست ایشان را روشن سازد.» ( دوم قرنتیان ۴: ۴ ) یعنی عیسی فقط یک شخصیت یا یک یا دو سه ذات خدا را صاحب نبود بلکه تمام جوهر خدا بود. هر آنچه از خصوص ذاتی خدا بود همان دقیقا در مسیح، از مسیح و با مسیح بود. و همانطور که بالا در مقدمه قید کردم این همان جدال اولیه الهیاتی بین اتنیشس و آریانوس بود که آریانوس پسر را بخشی از پدر و حاصل از او میدید و نه تمام ذات او، و اتنیشس با بکار گیری این آیه در عبرانیان ثابت کرد که او خود خدا بود و تمام خاتم جوهرش.
۵- در ضمن عبرانیان میگوید که مسیح « به کلمه قوت خود حامل همه موجودات » میباشد. یعنی نگه دارنده و حفظ کننده همه هستی. و فقط با قدرت کلمه او. نه تنها خلق کننده بلکه نگه دارنده. حفظ کننده. اگر یادتان باشد در پیدایش میخوانیم که خدا سخن گفت و آفریده شد. و خدا گفت و بوجود آمد. پس از پایان موعظه سرکوه همانطور که با شاگردانش وارد شهر کفرناحوم میشد یک افسر رومی از او خواست تا غلامش را شفا بدهد و مسیح گفت او خواهد امد و او را شفا میدهد. اما افسر به او گفت « فقط سخنی بگو و خادم من صحت خواهد یافت.»( متی۸ : ۸ ) در مزمور ۱۰۷ آیه ۲۰ میخوانیم « کلام خود را فرستاده ایشان را شفا بخشید و ایشان را از هلاکتهای ایشان رهانید.» در کولسیان میخوانیم که « و او قبل از همه است و در وی همه چیز قیام دارد.» ( کولسیان ۱: ۱۷ ) کلام مسیح مانند کلام خود خدا قدرت داشت زیرا نه دو کلام فقط یک کلام است. کلام خدا همان کلام مسیح و کلام مسیح همان کلام خداست.
۶- سپس نقش عیسای مسیح تبدیل میگردد. « چون طهارت گناهان را به پایان رسانید[9].» تاکنون در پنج مورد بالا مقام آسمانی و الهی او بود سپس رابطه او با انسان آغاز میشود. عبرانیان نشان میدهد که این خدای متجسم، پسر خدا، که خدا در این زمان آخر توسط او با ما متلکم گشته است، فروغ جلال او، خاتم جوهرش، که به کلامش همه هستی بنا گشته و بقا یافته است، نه تنها این مقامهای آسمانی را دارد او همچنین در رابطه با انسان نیز این نقش را ادامه میدهد اما ابتدا باید اولین قدم را بردارد و ان « طهارت گناهان » را به اتمام رساند. کار طهارت گناهان یا پاک کردن گناهان در مقام و رتبه تنها یک شخص بر روی زمین در بین قوم بود، کاهن[10]. مقامی که تاحدود بسیاری یکی از کلیدهای اساسی این رساله میباشد. نقش و کار این کاهن اعظم به تمام و کمال در طول این رساله بارها و بارها تاکید میگردد. و در کتاب لاویان باب ۱۶ میخوانیم که کاهن سالی یکبار در روز کفاره قربانی لازم را ابتدا برای خود و اهل خانه خود سپس برای تمام قوم هدیه نموده و با پاشیدن خون قربانی روز کفاره طهارت و پاکی همه وسایل زمینی و جسمانی را میسر میشد. زیرا آنها با انسانها در تماس بودند و انسانها با خدا. این کار کاهن اعظم بود. تنها کسی که قادر بود این آمرزش گناهان را سالی یکبار برای خود و قوم خود مهیا سازد.
عبرانیان در اینجا این را به کار مرگ مسیح و خون پاشیده شده او ربط میدهد. و عمل او را طوری بیان میکند که: عیسای مسیح بعنوان یک کاهن، به آنها معرفی میگردد.
۷- سپس میخوانیم که این « پسر خدا » که خدا در زمان آخر توسط او با ما متکلم گشته که « وارث همه موجودات » بوده، « بوسیله او عالمها آفریده » گشته، « فروغ جلال » خدا و « خاتم جوهر » ذات خدا بوده و « به کلمه قوت خود » تمام هستی را نه تنها آفریده بلکه حفظ کرده است، پس از اینکه « طهارت گناهان » را به اتمام رسانید، تمام کرد و به پایان رسانید یعنی قربانی دیگری نیاز نبود و نیست و نخواهد بود، « به دست راست کبریاء در اعلی علیین بنشست.»[11] البته دست راست و چپ به حالت فیزیکی وجود خارجی نداشته و ندارد و یهود نیز این را بخوبی میدانست. این نشستن بر تخت کبریایی نشان نشستن بر تخت پادشاهی است. اینجا عیسای مسیح بعنوان یک پادشاه به آنها معرفی میگردد.
پادشاهی که تمامی قدرت آسمان و زمین اکنون به او داده شده است.( متی ۲۸: ۱۸ ) این دقیقا همان ادعای خود عیسای مسیح در خصوص مقام خود در طول خدمت در برابر فریسیان و رهبران دینی یهود بود. که از مزمور ۱۱۰ داود، آنها را چالش میکند.« در باره مسیح چه گمان میبرید او پسر کیست بدو گفتند پسر داود. ایشان را گفت پس چه طور داود در روح او را خداوند میخواند چنانکه میگوید. خداوند به خداوند من گفت بدست راست من بنشین تا دشمنان ترا پای انداز تو سازم.»( متی ۲۲: ۴۳- ۴۵ ) و در لوقا درست در ساعتی که روبروی شورای یهود محاکمه میشود پس از اعتراف به خداوندی خود چنین فرمود: « لیکن بعد از این پسر انسان به طرف راست قوت خدا خواهد نشست.» ( لوقا ۲۲: ۶۹ ) و در افسسیان ۴ آیه ۱۰ میخوانیم: « آنکه نزول نمود همانست که صعود نیز کرد بالاتر از جمیع افلاک تا همه چیزها را پر کند.» و « از اینجهت خدا نیز او را به غایت سرافراز نمود و نامی را که فوق از جمیع نامها است بدو بخشید تا بنام عیسی هر زانویی از آنچه در آسمان و بر زمین و زیر زمین است خم شود و هر زبانی اقرار کند که عیسی مسیح خداوند است برای تمجید خدای پدر.»( فیلپیان ۲: ۹- ۱۱ )
چند نکته اساسی در خصوص این دو فعل موارد شش و هفت باید قید کرد. افعال « به اتمام رسانید » در طهارت گناهان و فعل « بنشست » در ادامه آن زمان بسیار خاصی را به خود اختصاص میدهند. وستکات قید میکند که این فعل تاکید بر انجام کار توسط شخص مسیح را میکند و نه چیز یا وسیله دیگری، خود او طهارت گناهان را به عمل آورد که بی شک میتواند اشاره ایی داشته باشد به کار هارون بعنوان کاهن اعظم که هارون کار طهارت گناهان را انجام نمیداد بلکه خون حیوانات قربانی شده و او فقط مراسم را اجرا میکرد.[12] این آن نکته ایست که بعدا مکررا به آن بازمیگردیم با بیان اینکه عیسی خود را قربانی کرد و خون خود را ریخت، خود را هدیه داد.
در ضمن فعل از زمان گذشته شروع شده است، زمانی در ازلیت، و همچنان ادامه دارد. یعنی یکبار گناه را طهارت کرد اما طهارت گناهان مدام در حال انجام است! اما فعل « نشستن » نیز از زمان گذشته آغاز شده اما در همین زمان حاضر بر آن دلالت میکند. یعنی همین امروز. اما جالب است که بدانیم این «نشستن » مسیح بر تخت پادشاهی یکی از آیه های کلیدی رجوع شده مکرر در این رساله میباشد. نویسنده بارها از مزمور ۱۱۰ در اثبات مقام مسیح سخن میگوید. در این مزمور است که داود میگوید که مسیح نه تنها خداوند است بلکه خداوند به خود سوگند میخورد که او همچنین کاهن ازلی است به مقام ملکصدیق.( ۱۱۰: ۱ و ۴ ) سپس اف اف بروس این بخش را اینگونه جمعبندی کرده است: « او آن نبی ایی است که خدا بواسطه او آخرین سخنان خود را با انسان متکلم گشته است؛ او آن کاهنی است که کار کامل پاک کردن گناهان مردم خویش را به پایان رسانیده است؛ او آن پادشاهی ست که بر تخت افتخار و سربلندی نشسته آنجایی که در کبریاء پادشاهی حضور دارد.»[13]
و دکتر هییوت چنین جمعبندی کرده است: « خدا خود را در پسر خود آشکار نموده و پسر، خدا را به انسان آشکار نموده است. خدا در پسر خود سخن گفته و پسر با انسان سخن گفته است. پس او یک نبی است، اما او همچنین کلام خداست، پیام و از جمله پیام آور، برای اینکه جوهر اصلی انجیل خود مسیح است. او آن کاهن خداست که بجای انسان عمل میکند، برای اینکه او...خود او گناهان ما را برداشت، یا « طهارت گناهان را به اتمام رسانید.» مسیح توسط این یک قربانی کردن خویش، آمرزش ازلی گناهان را به همراه آورده، که کاهنان لاوی قادر به انجام آن نبودند. او آن حقیقت ناب میباشد که تمام و کمال خدا را آشکار ساخته از اینرو به تمام و کمال انسان را رستگار میسازد.»[14]
« ۴ و از فرشتگان افضال گردید به مقدار آنکه اسمی بزرگتر از ایشان به میراث یافته بود.»
« و از فرشتگان افضال گردید.»
همانطور که گفتیم هفت خصوصیت بارز پسر خدا را که خدا بواسطه او آخرین سخنان را با دنیا گفته است را نویسنده از آیه ۱ تا ۳ برای مخاطب خود بیان میکند. دیدیم که پنج خصوصیت پسر خدا، عیسای مسیح، مربوط به مقام الهی او بودند و دو مورد آخرین در خصوص آنچه او در رابطه با انسان بر روی زمین پس از آمرزش گناهان آنها انجام میدهد. نویسنده عبرانیان در آیه ۴ کاری بسیار زیبا انجام داده است. او این هفت خصوصیت خاص را در یک مجموعه آسمانی و زمینی در یک قیاس عجیب با موجوداتی آسمانی بیان میکند که میبایست مخاطبین خود را شدیدا غافلگیر کرده باشد، یعنی فرشتگان.
چرا فرشتگان؟
دانیال ل. آکین از الهیدانان مسیحی در کتاب الهیات برای کلیسا[15]، میگوید « بعضی از مردم غافلگیر خواهند شد اگر بدانند که الهیات در خصوص فرشتگان بطور مستقیم و بطور برجسته ایی وابسته به الهیات ریشه ایی و اساسی مسیحی دارد.» داشتن دانشی درست در خصوص فرشتگان اهمیت برتر بودن عیسای مسیح را بر بیشتر و بیشتر برای ما ثابت میکند و اهمیت آن را برای مخاطبین رساله.
اما چرا عبرانیان قبل از اینکه وارد مبحث قیاس مقام و جایگاه عیسای مسیح با موسی و هارون شود عیسای مسیح را با فرشتگان مقایسه کرده است؟ چرا باید تقریبا دو فصل درباره برتری عیسی بر این موجودات آسمانی گفته شود اما فقط چند خطر در خصوص برتری عیسی بر موسی؟ بنظر اینطور میرسد که اگر او قصد داشته در آسمان و زمین مقام و قدرت عیسای مسیح را مقایسه نماید او ابتدا آسمان را برگزیده قبل از اینکه وارد زمین شود. او ابتدا مقام اسمانی عیسای مسیح را وصف کرده است( ۱:۱-۳ الف) سپس مقام زمینی او را. اما اگر قصد کرده باشد در خصوص برتری عیسی در اسمان سخن بگوید موجود یا موجودات قدرتمند و والایی جز فرشتگان نیستند که بتوان عیسای مسیح را با آن مقایسه کرد.( دقت کنید که هیچ نام خاصی از آنها نبرده است بلکه فقط گفته است فرشتگان و اینگونه برتری عیسی بر همه فرشتگان از هر مقام و رتبه ایی میباشد.) بحث در خصوص فرشتگان خود یک شاخه خاص الهیات مسیحی است بنام « انجللالوژی،» یعنی فرشته شناسی؛ و کلیسا در طول تاریخ یا در خصوص تعلیم یا بیان آن شدیدا به افراط رفته یا اینکه هرگز از آن سخن نگفته یا آن را موردی خارج از گفتگو دیده است.
من سه دلیل عمده برای انگیزه اصلی نویسنده یا واعظ عبرانیان دیده ام:
۱-برای یهودیان بر طبق سندیت نوشتجات تورات-مزامیر-انبیاء مقام و جایگاه فرشتگان کاملا روشن و یقین نبوده اما حضور و قبول آنها از باورهای اساسی آنها بوده است. این باور یهود حتی خود را در زمان کلیسای اولیه نشان میدهد. پس از دستگیری پولس رسول در معبد اورشلیم وقتی او روبروی جماعت یهود و رهبران مذهبی که شامل فریسیان و صدوقیان بودند ایستاده بود تا از خود دفاع کند. او خود را یک فریسی معرفی کرد. این سخن او جدالی مابین فریسیان و صدوقیان ایجاد کرد. «چون این را گفت در میان فریسیان و صدوقیان منازعه بر پا شد و جماعت دو فرقه شدند. زیرا که صدوقیان منکر قیامت و ملایکه و ارواح هستند لیکن فریسیان قایل به هر دو. پس غوغای عظیم برپا شد و کاتبان از فرقه فریسیان برخاسته مخاصمه نموده میگفتند که در این شخص هیچ بدی نیافته ایم و اگر روحی یا فرشته ایی با او سخن گفته باشد با خدا جنگ نباید نمود.» ( اعمال ۲۳: ۷- ۹ )
۲-اسناد و شواهد تاریخی بر اساس نوشتجات متعدد یهود نشان میدهد که پرستش فرشتگان و اهمیت والای الهی به آنها دادن در باور عقیدتی یهود بوده است. در نامه خود به ایمانداران کولسی پولس رسول آنها را هشدار میدهد:« و کسی انعام شما را نرباید از رغبت به فروتنی و عبادت فرشتگان و مداخلت در اموری که دیده است که از ذهن جسمانی خود بیجا مغرور شده است.» ( ۲: ۱۸ )
۳-نشان دادن برتری عیسای مسیح بر فرشتگان، آغاز نشان دادن برتری عیسای مسیح بر تمام موجودات و انسانهای زمینی است. اگر عبرانیان برتری عیسای مسیح را بر فرشتگان آغاز کرده است، در حقیقت نشان دادن آغاز برتری او بر همه موجودات آسمانی میباشد. اگر او بر چنین موجوداتی که به مراتب تواناتر و برتر از انسانهای زمینی هستند برتری دارد، پس درک برتری او بر انسانهایی چون ابراهیم، موسی، کاهنان لاوی و کاهن اعظم میبایست قابل قبول تر باشد.
اما ما در باره فرشتگان چه میدانیم و چرا باید برای ایمانداران مسیحی مهم باشد که برداشتی درست در خصوص آن داشته باشند تا به این وسیله قادر باشند دلیل و انگیزه نویسنده عبرانیان را در مطرح کردن این برتری عیسی بر آنها را درک کنند؟ خصوصا برای ما که از زمینه دین اسلام آمده ایم باور و قبول فرشتگان و موجودات آسمانی عجیب نیست اما درک درست از آن بینهایت غریب و نادرست است! قرآن هرگز تعریف درست و کاملی در باره این موجودات ارایه نداده است. قرآن حتی سوره ای بنام « جن » دارد. این جن و ماهیت و چگونگی آنها هرگز در قرآن بیان نشده است. نویسنده گان قرآن به دلیل عدم درک درست از این موضوع هرگز قادر نبودند تا بیان کنند این جن چگونه خلق شده است، چه کسی بر او تسلط دارد، قدرت و محدودیتهای آنها چیست؟ آنچه در قرآن میخوانیم تنها نقل قول باور قوم عرب در خصوص چنین موجوداتی است به همراه مخلوطی از تعالیم رهبران دینی یهود در سرزمین و ایمانداران مسیحی. و ما هر آنچه در باره آنها در دین قبلی میدانستیم از نقل قول پیشنمازهای مسجد بوده یا در تفسیرات و رساله های رهبران اسلامی در طول تاریخ؛که منبع و ماخذ آنها تماما مشکوک و قابل بحث میباشند. و هر آنچه میدانیم بیشتر افسانه و تخیل و داستان است تا یک موجودیت حقیقی.
اما فرشتگان که هستند؟
میلارد اریسکون در کتاب الهیات مسیحی چاپ سوم خود در این خصوص میگوید:« آنها مافوق انسان هستند اما الهی نیستند و در بطن تاریخ انسانی فعالیت دارند. بعضی از آنها که به خدا وفادار ماندند، کار خدا را پیش میبرند. بعضی دیگر، که از مقام قدوسیت خود سقوط کردند، وجود دارند تا بر ضد خدا و فرزندان خدا فعالیت نمایند. اهمیت دادن خدا به خلقت و آفرینش خود در فرستادن فرشتگان خوب برای خدمت کردن نشان داده میشود. در متضاد آن، شیطان و یارانش در پی این هستند تا بر ضد خدا اقدام کنند. اما خدا قدرتهای آنها را محدود ساخته است.»[16] اریکسون در خصوص اهمیت درک درست از وجود فرشتگان در کتابمقدس میگوید که کتابمقدس تعلیم میدهد که خداوند این موجودات روحانی ( از جنسیت روح) را خلق نمود تا بواسطه آنها خیلی از کارهای خود را در تاریخ بشری بر روی زمین پیش ببرد. سپس میگوید « بنابر این اگر ما دانش آموز وفادار کتابمقدس باشیم انتخاب دیگری جز اینکه در باره آنها صحبت کنیم نداریم.»[17]
این کلمه به صورت مفرد و جمع تقریبا ۳۰۰ بار در کل کتابمقدس آمده است! تقریبا ۲۰۵ بار اسم مفرد «فرشته» ۱۰۵ بار در عهد عتیق و ۱۰۰ بار در عهد جدید ذکر شده و جالب است که بدانید از این تعداد در عهد جدید ۵۶ بار آن را در کتاب مکاشفه پیدا میکنیم. اسم جمع «فرشتگان» بیش از ۹۴ بار در کتابمقدس آمده که فقط ۱۰ بار آن در عهد عتیق و ۸۴ بار آن در عهد جدید پیدا میشود!
بینهایت مهم است که بدانیم فرشتگان خلق شده گان خدا هستند و آنها تا قبل از پیدایش ۱:۱ وجود خارجی نداشتند و با پایان یافتن پیدایش ۱: ۳۱ خلقت آنها تمام میشود و خدا همه آنها را خوب و پاک آفرید برای خدمت کردن و پرستش او. در ایوب میخوانیم که فرشتگان « پسران خدا » از خلقت خدا خشنود گشته و با شادمانی وجد کردند:« هنگامی که ستارگان صبح با هم ترنم نمودند و جمیع پسران خدا آواز شادمانی دادند.» ( ایوب ۳۸: ۷ )مزمورنویس میگوید:« ای همه فرشتگان او را تسبیح بخوانید ای همه لشکرهای او او را تسبیح بخوانید...نام خداوند را تسبیح بخوانید زیرا که او امر فرمود پس آفریده شدند.» ( ۱۴۹: ۲- ۵ ) در نامه کولسیان ۱: ۱۶ « زیرا که در او همه چیز آفریده شد آنچه در آسمان و آنچه بر زمین است از چیزهای دیدنی و نادیدنی و تختها و سلطنتها و ریاسات و قوات، همه بوسیله او و برای او آفریده شد.» از پیدایش ۱: ۳۱ تا پیدایش ۳ : ۱در این زمان، دقیقا نمیدانیم چرا و چگونه، گروهی از فرشتگان به رهبری شیطان که یکی از « کروبیان» یا فرشتگان محافظ خدا بود( حزقیال ۲۸: ۱۴- ۱۶ ) بر ضد خدا شورش کرده و از فرمان خدا نااطاعتی مینماید و با خود مجموعه بزرگی از فرشتگان دیگر را گمراه کرده و آنها را بر ضد خدا میشوراند[18].
فرشته را به زبان عبرانی « ملک »میگویند که به معنای فرستنده است و به زبان یونانی « انجلس » که مجددا همین معنا را به همراه دارد. و کتابمقدس از آنها بعنوان فرستاده گان آسمانی سخن میگوید « پیدایش ۲۸: ۱۲ ، مزمور ۷۸: ۴۹ و ۹۱: ۱۱ و زکریاء نبی ۲: ۳ ) آنها صحبت کرده و از جانب خدا پیغام میاورند ( مزمور ۱۰۳: ۲۰ )[19] آنها قدرت خود را از خدا گرفته و تماما وابسته به فرمان و اجازه خود خدا عمل میکنند. حتی خود شیطان فعالیتهای او