X

چرا درد میکشیم؟

چرا درد میکشم؟

نگاهی به دردهای یک مسیحی

چرا درد میکشم؟ قدیمی ترین سوال ست که انسانی که از رحم زن بدنیا آمده از خود پرسیده است. مانند قدیمی ترین کتاب در میان کتابمقدس ما که کتاب ایوب باشد. او که از مصیبتها و دردهای او بیخبر نیستید و به آن شهره شده است اینگونه این قدیمی ترین سوال را به نحوی دیگر از میان درد و مصیبت خود از خداوند سوال میکند:« پس برای چه مرا از رحم بیرون آوردی؟ کاشکه جان میدادم و چشمی مرا نمیدید. پس میبودم چنانکه نبودم، و از رحم مادرم بقبر برده میشدم.» ( ایوب ۱۰ : ۱۸ )

تمامی مذاهب دنیا سعی به پاسخ دادن به این سوال کرده اند. پس از بررسی و تحقیق منطقی و عقلانی و عملی پاسخ کتابمقدس ما، پاسخی درست و جهانشمول است. زیرا در آن فکر خداوند با هدایت روح خداوند در بیان و بررسی این سوال در نگارش کلام مقدس خدا توسط انسانهای برگزیده شریک بوده است. همچنین است که الهیات مسیحی نیز بخش عمده ای را به این مبحث اختصاص داده اما من نه در مقام و نه در سواد آن هستم که وسعت پاسخ به این سوال را اینجا قید کنم. اما اگر این گستاخی مرا به بزرگواری خودتان ببخشید، میتوانم به آغاز این درد اشاره کنم.

 اینکه درد و رنج انسان در آفرینش اولین خدا نبود، کمااینکه در آفرینش دوم او نیز نخواهد بود. چون خداوند در روز ششم همه چیز را در آفرینش به کمال رساند، از جمله آفرینش آدم و حوا، آفرینش خود را چنین دید:«همانا بسیار نیکو بود.» نیکو به عبرانی: טוב ، توو: خوب، خوش، لذتبخش، از هر حیث و تعریف پر تمنا و پر از خواستن و لذت بردن. پس اگر همه اینها در تعریف آفرینش کامل خداوند بود و اگر آفریننده به آفرینش خود نگاه کرده و چنین میگوید، پس درد و رنج و مصیبت در آفرینش خداوند نبود. و در آفرینش دوم، آن آسمان و زمین تازه بار دیگر خواهیم دید که این درد و مصیبت و این اشک و آه دیگر نخواهد بود. ( مکاشفه ۲۱ : ۴ ) 

از کجا شروع شد؟ درست پس از نااطاعتی و طغیان دست ساخت خداوند از آفریننده خود. درست زمانی که کوزه، کوزه گر را فراموش کرد و خواست برای خود کوزه گری کند! درد و رنج و مصیبت آمد چون گناه و نااطاعتی انسان از خداوند آمد. در درد و رنج و مصیبت، لعنت گناه بود که نصیب آدم و حوا و تمامی نسل او شد. یعنی هر کس که از رحم زن بدنیا میاید. از آنجایی که گناه بواسطه یکنفر وارد شد و مرگ بواسطه گناه، اینگونه مرگ بر همه وارد شد از آنجایی که همه گناه کردند.( رومیان ۵ : ۱۲ )  

اما سپاس و ستایش آفریننده پر از شفقت و فیض و رحیم و دیرخشم که انسان را، آفرینش خود را در این تاریکی و درد رها نکرد بلکه بدنبال او آمد. به او امید داد. وعده رهایی از دردها را داد. برکت و سلامتی و بسیار نیکو شدن، یکبار دیگر. پس، خادم رنجور خود را فرستاد، او که جسم گرفت و مانند ما شد. از جسم و خون. تا کفاره گناهان انسان را که مرگ او بود، خادم رنجور با مرگ خود تماما پرداخت کند تا برای خطاکاران شفاعت کننده شود. ( اشعیاء ۵۳ : ۱۲ ) تا انسانی که بواسطه گناه در زنجیر ترس از مرگ و نابودی اسیر بود را آزاد کند. ( عبرانیان ۲ : ۱۴- ۱۵ )شفقت و همدردی او با انسان گناهکار این نبود که وسوسه شد اما گناه نکرد بلکه اوج شفقت و رحمت او در این بود که او که هرگز وسوسه نشده و هرگز گناه را ندیده و نچشیده بود باید بر وسوسه گناه با تمام نفس و فکر و جان و روح خود مقابله میکرد و چنین کرد. و این به آن عرق خونینی مبدل شد که از پیشانی او در آخرین ساعت زمینی او در تنهایی دردناک و طولانی او که جانش را مشرف به موت کرده بود، ریخته میشود. ( لوقا ۲۲ : ۴۴ ) اما او چگونه قادر شد تا ساعت هایی که پیش روی او بود را دیده و آن را تحمل کند؟ در این راز الهی نهفته است که خود را سپرد تا اراده پدر او در این رنج و درد و مرگ پیش رو به غایت برسد، پر شود، به کمال برسد. ( متی ۲۶ : ۳۹ ، مرقس ۱۴ : ۳۶ ، لوقا ۲۲ : ۴۲ ، اعمال رسولان ۲ : ۲۳ ) 

همه این را میدانیم! همه اینها را بخوبی شنیده ایم. اما آیا گوش کردی به ناله او بر بالای صلیب؟ آیا دانستی چرا فریاد زد و سپس روح خود را تسلیم کرد که" ایلی ایلی لما سبقتنی! یعنی الهی الهی چرا مرا واگذارده‏ایی؟"( مرقس ۱۵: ۳۴) کمی به این فعل دقت کنید: واگذارده‏ایی. یعنی کلا مرا فراموش کرده‏ایی. یعنی نمیدانی من اینجا هستم. آنهایی که این فریاد را شنیدند، شاهد آخرین صدایی بودند که از  بالای صلیب بدر آمد. صلیب. مخوفترین نوع مرگ زمان خود. فریادی گوشخراش، مهیب، دردناک. و آن کسی که این فریاد را کشید کسی نبود جزء عیسای مسیح. او که میدانست آمده تا رنج و مصیبت ببیند، او که میدانست آمده تا مصلوب شود، او که میدانست آمده تا اراده پدر را مطیع شود، باز در آخرین ساعت عمر خود، دردی چنین موحش و عظیم را فریاد زد: درد پشت کردن! پشت کردن نه دوست و نه برادر و خواهر، پشت کردن پدر! 

من نه قصد دارم برای شما موعظه کنم که چون او درد کشید ما هم باید درد بکشیم. نمیخواهم بگویم او نمونه ما شد تا درد بکشیم. هر دوی این بحث کاملا درست است و حقیقتا نیز چنین است. اما من قصد بیان آن را ندارم! بلکه قصد من فقط در این است که به این ساعت درد و رنج او که در آن قدم زد فکر کنیم. خام و همینطور که هست، بدون هیچ وصل کردن الهیات پیچیده! سپس خودمان را در این « ایلی ایلی لما سبقتنی » ببینیم. با تمام حس آن! 

در تمامی چهار انجیل تا قبل از این فریاد، تا قبل از باغ جتسیمانی، تا قبل از شش دادگاه مسخره کننده‏ایی که برای محکوم کردن بیگناه ترین، قدوس ترین، پاکترین انسان جسمانی روی زمین  راه اندازی شده بود میخوانیم، گواه از قدرت مطلق، دانایی مطلق و تسلط مطلق بر تمامی هستی او میدهد. اما اینجا، درست در ساعت سه بعد از ظهر؛ چه بعد از ظهر مخوفی؛ او که چنین بود، گویی هیچ نبود. نه قدرتی، نه توانی، نه یارایی این را داشت که خود را از این درد و از این فراق و از این جدایی موحش با پدر آسمانی خود خلاصی دهد و دشمنانش او را مسخره میکردند که:" دیگران را نجات داد و نمیتواند خود را نجات دهد."( مرقس ۱۵: ۳۱)

اما من نمیخواهم تمرکز خودم را بر این آیه بگذارم زیرا ما به خوبی از این فریاد عیسای خداوند در بالای صلیب خبر داریم و چه بسا موعظه ها و سخنان تکان دهنده و روحانی‏ایی در این خصوص شنیده‏ایم. اما اجازه بدهید از شما سوال کنم که تا الان چند بار بر روی این آیه فکر کرده‏اید: " و بدیشان گفت نفس من از حُزن مشرف بر موت شد."( مرقس ۱۴: ۳۴)؟ آن کس که غمخوار تمامی دردهای مردمش بود، آن کس که تمامی حزن مردم خودش را برای تقریبا ۲۱ سال ( از سن دوازده سالگی که پدر آسمانی خودش را تشخیص داده بود تا زمان مرگ بر صلیب) بر جان عزیز خودش گرفته بود، اینجا، در این ساعت شوم و دردناک از شدت حُزن در شرف مرگ بود. دقت کنید! آیا شما تا حالا از شدت حُزن و اندوه در حالت مرگ بودید؟ بودید؟ اما مسیح بود. اگر مسیح بود و شد، آیا اگر فرضا بر ما چنین شود، که غریب میدانم ما چنین بر حُزن و اندوه فرو رویم که در شرف مرگ باشیم، باید جای تعجب و سوال باشد؟

چرا مسیحی درد میکشد؟ به نظر من این سوال اشتباهی است. باید اینطور مطرح شود که: چرا مسیحی باید درد نکشد؟ 

من و شما، همه آنهایی که سعی دارند تا غیرایمانداران را به قول خود بشارت بدهند و آنها را به مسیح و انجیل او آشنا کنند، از مزمور ۲۳ به خوبی میدانیم. " خداوند شبان من است." عالی! تقریبا آن را حفظ هستیم. اما بندرت از محتاج بودن، بیابان خشک و بی آب. گم شدن در هزارتوی زندگی و جسم، عبور از سایه موت، ترس تنها شدن و تنها بودن، غم و اندوه بی تسلی، دشمنان گرداگرد در گرگ و عقرب و کفتار صحبت میکنند. و اما از شدت درد مزمور نویس چه؟ از شدت زجر مزمور نویس، از بغض کشندۀ مزمور نویس در مزمور ۱۳۷ ایات ۸ و ۹ هیچ بویی نبرده‏ایم. در ضمن مزمور ۸۸ را هرگز نخوانده ایم: " ای یهوه خدای نجات من، شب و روز نزد تو فریاد کرده ام. دعای من بحضور تو برسد؛ بنالۀ من گوش خود را فراگیر. زیرا که جان من از بلایا پر شده است؛ و زندگانی‏ام به قبر نزدیک شده گردیده. از فرو روندگان به هاویه شمرده شده‏ام؛ و مثل مرد بی قوت گشته‏ام...در میان مُرده‏گان منفرد شده...از دست تو منقطع شده‏اند...به همۀ امواج خود مرا مبتلا ساخته‏ایی...آشنایانم را از من دور کرده‏ایی...و مرا مکروه ایشان گردانیده‏ایی...چشمانم از مذلت کاهیده شد. ای خداوند نزد تو فریاد کرده‏ام تمامی روز، دستهای خود را به تو دراز کرده‏ام." و تا پایان این مزمور گویی دستهای مزمور نویس به امید یاری و طلب رهایی از خدای خودش پایین نمیاید. و میدانید دردناک چیست، تا آخر مزمور شما هیچ یاری و رهایی از جانب خدای او ندارید! در تمام 18 آیۀ این مزمور یاس و ناامیدی مطلق به چشم میخورد. بر خلاف تمامی مزامیر که هر چند در خصوص درد و ماتم سخن میگویند اما نهایتا در پایان از حضور خدا، از نجات خدا سخن میگویند، لیکن مزمور ۸۸ تاریکی و درد مطلق است. و در آن هیچ یاری و امدادی برای مزمورنویس نیست. 

من و شما میتوانیم به این مزمور نگاه کنیم و دردهای بی پاسخ خودمان، دعاهای بی جواب خودمان و گریه های شبانۀ خودمان، و افسردگی و پریشانی و اضطراب خودمان را پیدا کنیم و در آخر هم هیچ جوابی برای آن پیدا نکنیم، زیرا نیست. مزمورنویس آن را ندیده است، چه بسا من و تو نیز نبینیم. اما بگذارید تا چنین باشد! این زمان را به هم نزنید! از این ساعتی که به آن رسیده‏اید فرار نکنید! فغان نکنید! گلایه نکنید!میدانید چرا؟ زیرا همانطور که مزمورنویس مزمور ۸۸ خدایی داشت که با او از دردها و پریشانی و ماتم خودش سخن بگوید( هر چند مفری در آن پیدا نمیکند)؛ ما نیز شبانی داریم که دردهای ما را بشنود(هر چند پاسخی و مفری به ما ندهد).

اشکال در این است که ما در مسیحیت تصور میکنیم که همیشه باید پاسخی برای، جوابی برای، راه حلی برای، صلحی برای، پیروزی برای، و کامیابی برای دردها و مصایب و شکستهای ما باشد. اشتباه است. این مسیحیت دروغین است. این مسیحیت ساخته و پرداختۀ تلویزیون و شوهای کانال هایی بقولنا مسیحی است. حقیقت این است که اگر پاسخی و مفری برای آن شدت حُزن که مسیح خداوند را به شرف موت میکشاند بود، و اگر مفری برای فریاد ساعت سه بعد از ظهر او بر بالای صلیب بود، برای ما نیز چون در تنهایی و دردهای خود قرار میگیریم و فریاد میزنیم: "ایلی ایلی لما سبقتنی." چه بسا رهاننده ایی برای ما نباشد. اما فرار نکنید. عیسی فرار نکرد. ماند و تمام آن را متحمل شد. ایوب ماند و تمام آن را متحمل شد. دانیال ماند و همۀ آن را متحمل شد. یوسف ماند و تمام آن را متحمل شد. بمان و متحمل شو!

چرا درد میکشیم؟ من میپرسم چرا نباید درد بکشیم؟ در کجای انجیل مسیح به شما گفته شده است که مسیحی درد نخواهد کشید؟ در کجای انجیل مسیح به ما گفته شده است که راه ما بدون درد و مصیبت و شک و رنج و سردرگمی و گیجی است؟

نگاه کن به آنچه نویسنده عبرانیان به ایمانداران مسیحی ای که در زیر فشار و درد و آزار و شکنجه در حال پشت کردن به ایمان و خداوند خود هستند. نگاه کن ببین چگونه آنها را با دردهای آنها اشنا میکند: « ۱۳ در ایمان همه ایشان فوت شدند، در حالیکه وعده‌‌‌ها را نیافته بودند، بلکه آنها را از دور دیده، تحیت گفتند و اقرار کردند که بر روی زمین، بیگانه و غریب بودند... ۳۵ زنان، مردگان خود را به قیامتی باز یافتند، لکن دیگران معذب شدند و خلاصی را قبول نکردند تا به قیامت نیکوتر برسند.  ۳۶ و دیگران از استهزاها و تازیانه‌‌‌ها بلکه از بندها و زندان آزموده شدند.  ۳۷ سنگسار گردیدند و با اره دو پاره گشتند. تجربه کرده شدند و به شمشیر مقتول گشتند. در پوستهای گوسفندان و بزها محتاج و مظلوم و ذلیل و آواره شدند.  ۳۸ آنانی که جهان لایق ایشان نبود، در صحراها و کوهها و مغاره‌‌‌ها و شکافهای زمین پراکنده گشتند. 

۳۹ پس جمیع ایشان با اینکه از ایمان شهادت داده شدند، وعده را نیافتند.  ۴۰ زیرا خدا برای ما چیزی نیکوتر مهیا کرده است تا آنکه بدون ما کامل نشوند.» ( عبرانیان ۱۱ ) 

آیه ۱۳ و ۳۹ تاکید کرده است، تمامی آنهایی که در ایمان فوت شدند و رنج کشیدند چه بسا وعده های نیکوی خداوند را بر روی زمین بدست نیاوردند کدام وعده؟ ...آرامش و برکت زمینی و سلامتی جسمانی همه آن وعده هایی که به عادلان داده شد چون خداوند را مطیع شده و پیروی کنند، بر روی زمین برکت خواهند یافت. اما عبرانیان میگوید آنها این برکات زمینی را نیافتند. نه اینکه بدنبال سراب بودند، نه اینکه خداوند آنها را فراموش کرد، نه اینکه مستوجب آن بودند، نه! آنها نیافتند اما وفادار به خدای وعده ها ماندند، آنها درد کشیدند و آزار دیدند اما وفادار به نجات دهنده خود ماندند، آنها وعده های موقت زمینی را نیافتند اما گویی پربرکترین و غنی ترین انسان زمینی بودند، زیرا هرگز محتاج انسان نشدند! 

اما ببین آیه ۴۰ چطور این وعده داده شده آینده را تضمین کرده است، برای آنانی که هیچ وعد ه ایی بر روی زمین دریافت نکردند: خداوند چیزی نیکوتر از برکات موقت زمینی، سلامتی موقتی زمینی، آرامش موقت زمینی برای آنها در نظر داشت و دارد: پس چون آنها، تمامی آنها، این را از دور دیده بودند، هر چند به چشم زمینی نه، بلکه با دل آسمانی شده خود، پس به این وعده های نادیده چنگ زده و درد کشیدند و متحمل شدند و از میان آتش و اره و دود و کثافت و اشک و آه و دلسردی با سینه ای ستبر و گشاده بیرون آمدند. و ادامه بده...« تا آنکه بدون ما کامل نشوند.» همه آنهایی که درد کشیدند و وعده را نیافتند اما وفادار ماندند، منتظر ما هستند تا درد بکشیم و وعده را نیابیم اما وفادار بمانیم تا اینگونه آنها و ما هر دو با هم به کمال برسیم در آن روز عظیمی که در راه است در حضور خداوندی که از راه دردها و اشکها و مصیبت و ناله دعای او مستوجب شده و پرده جدایی بین ما و خداوند را پاره کرده و داخل شده تا ما را داخل کند. 

من باور دارم تمامی پدران و مادران ایمان در طول تاریخ، در هر سرزمین و به هر رنگ و هر نژاد و هر ملیت و هر زبانی، همه آنهایی که درد و آه و مصیبت زندگی زمینی و خدمت زمینی را متحمل شدند، وفادارانه متحمل شدند، چشمانشان را بر این دنیا بسته و چه بسا گمنام و بدون هیچ شهرتی از این دنیا رفتند، همه آنها خود را پشت پرده در پیش تخت رحمت ایستاده دیده بودند. چون از پرده عبور کرده بودند توانستند متحمل همه دردها بشوند. و اینگونه نه تنها غریبان دنیا بودند بلکه سفیران زنده مسیح خداوند بر روی زمین شدند. 

نگاه کنید به پولس رسول. او که خداوند بر او ظاهر شد. او که تا آسمان سوم ربوده شد و چنان مکاشفه ایی دید که از آن تا آخر عمر خود هرگز نتوانست سخن بگوید و نهایتا با آن جان خودش را تسلیم کرد و باز از آن سخن نگفت. اما همین شخص وقتی دردی کشنده بر او وارد شد که طاقت و توان او را برید و او که سه بار دعا کرد که این درد از او گرفته شود، ایا گرفته شد؟ ما شاید دوم قرنتیان ۱۲ آیات۱- ۹ را بخوانیم و بگوییم :" فیض او برای ما کافیست." اما کمی تحمل کنید و خودتان را بجای درد پولس رسول بگذارید. شخصی با چنین مکاشفه ایی، با چنین فیضی، با چنین رابطه ایی با مسیح خداوند، از دردی سخن میگوید که قادر نبود از آن خلاصی یابد و خداوند نیز آن درد را از او نگرفت!

چرا درد میکشیم؟ من میپرسم چرا نباید درد بکشیم؟ ایمانداران مسیحی تنها انسانهای روی زمین باید باشند که از منبع و منشاء این درد خبر داشته باشند. بدانند چرا هست. بدانند چرا به آنها داده میشود. چرا باید در آن باشند. چرا نیست و چرا بعدها هست. ما تنها ایمانداران مذهبی در میان تمام مذاهب و آیین دنیا هستیم که پاسخ این سوالات را باید بدانیم. یک بودایی فکر میکند باید بیشتر از فکرش و خواستۀ زمینی خودش خالی شود. یک یهودی فکر میکند که تاوان گناهان پدرانش و یا خودش را پس میدهد. یک مسلمان فکر میکند که الله او را مجازات کرده و یا در شریعت خود قصور کرده است. یک بهایی فکر میکند که آزمایش الهی است اما چرا؟ پاسخ آن را نمیداند. مسیحی پاسخ آن را دارد. باید داشته باشد. و پاسخ آن نه بر صلیب بلکه در ساعت تنها مانده و دردناک نیمه شب خنک و طولانی و کشندۀ باغ جتسیمانی نهفته است.

پطرس رسول دو هزار سال پیش به ایمانداران مسیحی چنین مینویسد: "ای حبیبان تعجب منمایید از این آتشی که در میان شماست و به جهت امتحان شما میاید که گویا چیزی غریب بر شما واقع شده باشد."( دوم پطرس ۴: ۱۲)

چرا درد میکشیم؟ و من میپرسم، آیا درد برای انجیل مسیح میکشی؟ اگر برای مسیح میکشی، پطرس رسول میگوید این برای آزمایش ایمان شماست، بایست و درد را متحمل شو.

چرا درد میکشیم؟ و من میپرسم، چرا نباید درد بکشیم؟ مگر از جسم نیستیم؟ مگر بر روی زمین نیستیم؟ مگر در میان فرزندان آدم قدم نمیزنیم؟ مگر در میان دنیا نیستیم؟ پس درد میکشیم و از آن هیچ مفری نیست. هیچ! پس بایست و آن را متحمل شو تا خالص بودن ایمان مسیحی خودت را ثابت کنی.

چرا درد میکشیم؟ و من میپرسم، آیا برای درد مردم، نادانی مردم و شرارت مردم و نابودی مردم درد میکشی؟ مگر عیسای خداوند چنین دردی بر مردم قوم خود نداشت؟ مگر در آخرین ساعات عمر خود بر شهر اورشلیم با چشمانی اشکبار نظر نکرد و آرزو نکرد که ای کاش میتوانست فرزندان یعقوب را مانند مرغی که جوجه های خودش را زیر بالهای خود میگیرد، حفظ میکرد؟( لوقا ۱۹: ۴۱- ۴۲)

چرا درد میکشیم؟ و من میپرسم آیا برای جسم ناتوان خودت درد میکشی؟ برای طغیانهای خودت، برای شرارتهای خودت، برای گناهان خودت که ترا به زانو در آورده و ترا مخمور خود ساخته و ترا مانند تکه پارچۀ کهنه‏ایی به دور میاندازد؟ و من میپرسم آیا نمیدانی که کاهن اعظم ما از این خبر دارد؟ و او ایستاده است نه با خون بزها و گاوها، بلکه با خون مقدس خودش، تا برای گناهان و شرارتهای تو شفاعت کند؟ آیا این را میدانستی و درد آن را میکشی؟

چرا درد میکشیم؟ و من میپرسم، چرا نباید درد بکشیم؟

نوشته: حسین گل هاشم